ziam

460 106 9
                                    

L
آلبوممون منتشر شده بود و موفق شده بود بر خلاف توقع  امتیاز های زیادی بگیره. منو هری دیگه سر زبونا افتاده بودیم و معروف شده بودیم.
خونمون رو عوض کردیم و هنوز باهم زندگی میکردیم. اما خونه اونقدر بزرگ بود که هرکدوممون فضای خودمون رو داشتیم.
اتاق قبلیمون جای  وسایل قدیمی و البته استودیو کوچیک خونگی خودمون شده بود.
دیگه باید با چهره های نسبتا پوشیده تو جاهای شلوغ میرفتیم. ولی هنوز هیچکدوممون راضی نبودیم که بادیگارد داشته باشیم.
یکی از بهترین اتفاق هایی که تو زمان بعد از انتشار آلبوم افتاد این بود که از طرف گروه معروف زیام پیشنهاد همکاری گرفته بودیم.
اعضای زیام،زین مالیک و لیام پین بودن که از نوجوونی،به عنوان دوتا تازه کار وارد موسیقی شدن و تونستن بعد از تلاش یک ساله موفقیت های زیادی بدست بیارن. اما چیزی که علاوه بر سبک موسیقیشون خیلی خاص و متمایزشون میکرد رابطه ی اون دونفر باهم بود. اونا توی مسیر شروع کردن کارشون عاشق هم شدن و مردم توی تمام اون سالها شاهد این بودن که عشقشون رشد کرد و هر روز بیشتر و بیشتر شد. مدت خیلی زیادی رو به خاطر دراماهای زیادی توی رسانه ها و سر زبونا بودن،اما بعد از مدتی طولانی و سخت بالاخره راه خودشونو بهتر پیدا کردن و آزادانه تر و حرفه ای تر و البته عاشق تر از قبل ادامه دادن.
اونا سال پیش رسما ازدواجشون رو اعلام کرده بودن.
اونا یه زوج طلایی تو موسیقی بودن و حالا ما فرصت اینو پیدا کرده بودیم که باهاشون همکاری کنیم و این خیلی فوق العاده بود .
برای اینکه خیلی به کریر و دیده شدن لری استایلینسون کمک میکرد و هم اینکه ما قرار بود با دوتا ادم فوق العاده آشنا بشیم و آهنگ بسازیم.
---------------------------------------
روی تخت دراز کشیده بودم که صدای نوتیف گوشیم بلند شد
هری بود توی اینستا
برام یه پست فرستاده بود.
عکس از تور دوماه پیش بود،توی یکی از کنسرتا که بعد از پایان یه اهنگ و منو هری کنار هم دست تو گردن هم انداخته بودیم و از ته دل رو به جمعیت میخندیدیم. اطرافمون ،صحنه و فنا فوق العاده بنظر میرسیدن و عکس ادیت قشنگی شده بود. جوری بود که همه چی میدرخشید اما منو هری و خنده هامون پررنگ تر از همه چیز دیگه بود. پست از یه فنپیج بود و کپنشنش 'لری استایلینسون💚💙'بود این روزا ترکیب قلب سبز و آبی کنار اسم منو هری زیاد و تقریبا ایکونیک شده بود،نمیدونستم چرا اما ترکیب رنگی خیلی قشنگی بود و من دوسش داشتم. با یادآوری خاطرات تور خنده به لبهام اومد.
*موقعی که هری داشت وسط اهنگ مدیسن (مدیسن اهنگی بود که یه شب که من مست بودم،تو کلاب نوشته بودم) با شور و هیجان میخوند،پاش گیر کرد به یکی از سیما و ا
خیلی خنده دار افتاد زمین و هم خودش و هم همه ی جمع زدن زیر خنده منم با خنده در حالی که اهنگو میخوندم سمتش رفتمو کمکش کردم،اوهم بلند شد و بطری ابو برداشت و باخنده رو سر همه اونایی که جلو بودنو داشتن بهش میخندیدن ریخت.
بیشتر تور خاطرات قشنگ و خنده دار و دوست داشتنی بود. اما وقتای استثنایی هم بود که ما مضطرب بودیم و یا کاری درست پیش نرفته بود و یا بی حوصله بودیم. اما با همه اینا تور یه تجربه بزرگ و فوق العاده بود.
اینکه جلوی اونهمه ادم بایستی که منتظر شمان،باعشق نگاهتون میکنن و اسمتون رو صدا میزنن و با اهنگاتون با همه وجود میخونن و احساساتشون رو نشون میدن،رو با هیچ تعداد کلمه ای نمیشه توصیف کرد.
خواستم برای هری چیزی از همه اینا بنویسم که دیدم دیگه انلاین نیست.
برای همین منم تصمیم گرفتم که بخوابم.

لویی نمیدونست هری چقدر با خودش کلنجار رفته بود تا اون عکسو که عکس مورد علاقشه بفرسته برای لویی و وقتی بعد چند دقیقه ی طولانی بعد از سین خوردن هیچ ریکشنی نگرفته بود،با حس بدی به رخت خواب رفته بود.
--------------------------------------

(:
ووت بدین و کامنت بزارین اگه خوشتون میاد و میخونین و به بقیه هم معرفیش کنین
اینا انرژی میشه که داستان رو همچنان بنویسم.
با تچکر:')
💚💙

You Are Mine|Completed|Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang