I can only look at his picture

373 89 11
                                    


L
یماه مونده بود به تاریخ منتشر کردن آلبومو چندهفته بود که تقریبا هفت روز هفته رو ما باهم میگذروندیم و ب پیشنهاد زین قرارشد این یه ماهو همه خونه من و هری تلپ شیم.
ن_اقا نمیخواین پاشین یچی بخوریم؟من گشنمه باباااا
بالشتی سمت لیام پرت کردم ک رو هوا گرفت
+راست میگه دیگه پاشو یچی سفارش بده
لی_صابخونه تویی من سفارش بدم
+غلط کردی مهمون واسه یروز دوروزه...بعدم نصفه شبی که صداتون دهن منو صاف میکنه که اتاقم دیوار به دیوارتونه و منو از خواب نازنینم بیدار میکنه صابخونه کیرخره...موقع غذا که میشه یاد من میوفتی فقط
لیام همون بالشتو محکم پرت کرد تو سرم
زین با خنده گفت:اینهمه اتاق اینجاس برو یجا دیگه بکپ..منکه میدونم تو بدت نمیاد از صدای ما
لیام با خنده و تعجب نگاش کرد
+چقد تو پررویی.اصن بمن چه پاشین به اون چش سبز بگین بیاد یچی درست کنه
نایل یه ابرو انداخت بالا
+ها؟خو چشاش سبزه دیگه نیس؟
ن_برو بابا من چیزی نگفتم که..اخر یچی میریزین تو شکم من یا پاشم خود یخچالو بخورم؟
زین پاشد و سمت اتاق هری رفت.
H
از توی لپتاپ توی اینستا میچرخیدم که توی اکسپلورم عکس لویی رو دیدم...رفتم تو پیجش و به عکساش زل زدم.از بعد اون روز تو استودیو دیگه جرعت ندارم وقتی حواسش نیست نگاش کنم چون سه تا چشم دیگه رو منه.ولی از رو عکساش یه دل سیر نگاش میکنم.
_اهم
شت شت
مگه در باز بود .سریع لپتاپو بستم و برگشتم.وقتی زینو دیدم یکم اروم تر شدم .شت اگه لویی بجای زین بود چی؟الان اگه ازم بپرسه چرا زل زده بودی به عکس لویی چی بگم وای نره به لویی بگه چرت نگو هری بره به لویی بگه هری به عکست زل زده بود؟عین بچه دبیرستانیا شدی.اگه عاتو بگیره ازم چی؟
Z
در اتاق نیم لا بود و هری روی تخت رو شکمش دراز کشیده بود.اروم رفتم تو و دیدم رو صفحش عکس لویی بازه .دستمو بردم جلو دهنم و سرفه کوتاهی کردم .هول کرد و سریع لپتاپو بست و برگشت . دو دقه گذشت و دیدم همینجور بهم زل زده هیچی نمیگه.یه بشکن زدم جلو صورتش کلشو تکون داد انگار از خواب پریده
+هوی.کجایی بابا
_هیچی همینجام..من ..چیزه..زین
+اومدم صدات کنم واسه شام
هری یکم بهم نگاه کرد و وقتی دید من خیلی عادیم بلند شد
ورفت سمت درهمینکه داشت میرفت بیرون +هری؟
نفس عمیقی کشید و برگشت
_بله؟
+یدقه بیا بشین کارت دارم.
بلند شدم و درو بستم هری نشست روی تخت و منم نشستم روی مبل روبه روش
_ام..چیزی شده؟
+میخواستم..اوم میخواستم بهت بگم..میتونی بمن اعتماد کنی
_خب اره میدونم...ولی اخه واسه ی چی؟
+برای حرف زدن.
_میشه درست بگی منظورت چیه؟
+راجع به لویی
هری کلافه شده بود.دستی بین موهاش کشید_هنوزم نمیفهمم چی میگی
بلند شدم نشستم کنارش
+خودتو به اون راه نزن ..میدونی چی میگم..راجع به..راجع به حست به لویی
سرشو بگردوند و موهاش و عقب کشید_زین چرا چرت میگی. چه حسی؟
یکم تو چشماش نگاه کردم.
+هیچی. پاشو بریم
بلند شدم و رفتم و پشت سرم اومد و درو یکم محکم تر از حالت عادی کوبید
H
+تف تو روحت . درو کوبیدم و دقیقا نمیدونستم دارم به کی فحش میدم
وقتی رفتم توی هال طبق معمول داشتن چرت و پرت میگفتن . لویی سرشو برگردوندو وقتی منو دید یهو صداشو نازک کرد و با لحن زنونه ی مسخره ای گفت
_واقعا برات متاسفم...منو اوردی خونه زندگیت کنیزم کردی اینارم هوار کردی سر من از صبح تا شب از شب تا صب بشور بساب بپز بده همه کوفت کنن..همیشه حمال بودم من تو این زندگی بسه دیگه خسته شد من طلاق میخوام اقا طلاااق
خندم گرفته بود و بقیه هم داشتن میخندیدن +پاشو پاشو لویی خیلی گشنگی کشیدی زده بسرت
باز جیغ جیغ کرد_گشنه خودتی گشنه عمته میگم طلاق میخوااام
با خنده یکی اروم زدم پسه کلش
برگشتم نگاشون کردم.+خب کوغذا؟
نایل با نیش باز_واس همین تو رو صدا کردیم دیگه
+نچ نچ نچ ...یعنی خاک بر سر گشادتون که پا نشدین برین تا تو آشپزخونه احمقا...تو یخچال از ظهر ساندویچ مونده پاشین بریم بخوریم
ن_ای خدا چرا من ساندویچارو یادم نبود دهنتون
L
سر میز شام زین سر به سر همه گذاشت جز هری.بعدم نشستیم و یه فیلم گذاشتیم که تماشا کنیم بازم همین بساط بود.نفمهمیدم چش شده بود...تو اون دو دیقه ای که رفته بودن تو اتاق مگه چیزی شده بود؟
پاشدم رفتم کنارش که پایین مبل لم داده بود کنارش نشستم و به تلویزیون زل زدم
+چته کسخل شدی
ی نگام کرد_وسط فیلم ام دو دقه راحتم نمیزاری؟
+نه جدی..چت بود با هری..دعواتون شده؟
خیلی جدی گفت_نه
یکم نگاش کردم و دیگه ساکت شدم

هری و زین و لویی توی کلاب بودن و لیام ونایل رفته بودن خونه نایل تا یسری از وسایلشو برداره
لویی سمت رقصنده ها نشسته بود و هری و زین و دورتر از اون کنار بار بودن
هری روی صندلی نشسته بود و به لیوانش زل زده بود. و زین کنارش از پشت تکیه داده بود و از لیوانش ویسکی میخورد.
یه دختراز بین جمعیت رفت سمت لویی و با کلی ذوق و شوق شروع کرد به صحبت کردن باهاش
_وای خدای من...میشه باهات یه عکس بگیرم
+اره حتما
دستشو انداخت دور کمر دختر و با گوشی دختر یه سلفی گرفت.چنتا عکس دیگه هم با هم با ژستای مختلف گرفتن.رختر از لویی تشکر کرد و رفت
کلاب کلاب نیمه خصوصی بود برای همین مزاحمت زیادی براشون نبود.
یکم که گذشت یه دختر رقصنده اروم اروم رفت سمت لویی.لویی هم که نیمه مست بود تکیه داد به عقب و دختر روی پاهاش نشست وشروع کرد به رقصیدن و لویی خندید و سرشو یور انداخت دختر درحالی که خودشو تکون میداد سرشو برد تو گردن لویی.
هری روی این صحنه قفل شده بود و انگشتاش از فشاری که به لیوانش میاورد قرمز شده بود.
زین با ارنجای تکیه داده بهش نگاه کرد وبا لحن بیتفاوتی گفت
_حالا منکه چرت میگم ولی لیوان الان میشکنه
هری بهش نگاه کرد.زین با کلافگی لیوانشو گذاشت پایینو دست هری روگرفت و کشیدش بیرون.
_یه هفتس خیر سرم باهات سرسنگینم که پاشی بیای و حرف بزنی ولی انگار نه انگار.حرف بزن انقد خودتو زجر نده...
+زین الان نه...الان بیخیال
_چیو بیخیال که باز تو خودت بریزی و خفه کنی احساساتو؟
+میخوای چی بگم بهت منکه انقد ضایع بودم که همتون فهمیدین فقط به روم نمیارین
_مگه میخوام ازت اعتراف بگیرم؟؟دارم بهت یگم خودتو خالی کن ...حرفاتو به یکی بزن
هری سرشو بالا اورد و به زین نگاه کرد
+حرف بزنم؟باشه حرف میزنم..از این میگم که از همونموقع که دیدمش دلم پیشش گیر کرد از این میگم که هربار که نزدیکم بود دلم میلرزید و ذهنم واسه خودش داستان میچیند از اینکه هروقت یه دخترو تو بغلش میگرفت داغون بودم از اینکه دیگه میترسم حتی نگاهش کنم که به احساسم پی ببره و دیگه نگاهمم نکنه از این میترسم که یروزی همچی تموم شه و هیچوقت حرف دلمو بهش نزده باشم...بدون اینکه ..
صدای هری به لرزش افتاده بود.زین با صورت گرفته رفت سمتش و دستاشو دور هری حلقه کرد.
___________________________
=))عه،بازم پارت
افتادم به نوشتن،ول کنمم اتصالی کرده😂
تازه یه ساعت و نیم وسطش ویدیو کال بودم وگرنه یکی دو پارت دیگه ام مینوشتم همینجور
امیدوارم تو نوبت با روانپزشک از لری و زیام حرف نزنم:)
*-*❤💛💚💙💜

You Are Mine|Completed|Donde viven las historias. Descúbrelo ahora