Jungkook:
امروز ولنتاین بود و من با زور و اصرار زیاد جیمینو راضی کرده بودم تا بیاد و تو دورهمی کوچیکی که با هیونگا و ته داشتیم،باشه. درسته که تازه رسیده بود و من داشتم اونو مستقیم از فرودگاه می بردم بیرون، اما...در هر حال این برای روحیه ش خوبه.
...
مدرسه امروز به طرز معجزه آسایی زود گذشته بود و ما در حال حاضر ایلی و تباری در حالی که هر کدوم یه چیزی مثل فلاسک،سبد حاوی اسنک ها و کیسه ی شامل تنقلات تو دستمون بود،اومده بودیم پارک تا تو فضای آزاد ولنتاینمون رو جشن بگیریم.
و من و تهیونگ عین بادیگارد ها دو طرف جیمین راه میرفتیم.انصافا واکنش تهیونگ وقتی جیمینو دیده بود عالی بود.
با ذوقی که هیچ جوره نمیتونست جمعش کنه میخواست بپره بغل جیمین که من با عمل سریع،کمی خشک و خشنم مانعش شده بودم و اون بعد از اینکه فهمید جیمین شرایطش ^خاصه^ به آرومی بغلش کرده بود و دستشو گرفت و با هم ازم فاصله گرفتن.
البته که منم توجهی نکرده بودم و کنار جیمین راه میرفتم.بعد از پیدا کردن یه جای خوب،زیر اندازی پهن کردیم و همه نشستیم و این تهیونگ بود که با وسواس در حالی که زیر لب غر میزد کادو ها رو یه گوشه ی زیر انداز و خوراکی ها رو یه گوشه ی دیگه جاساز کرده بود.
کمی بعد تهیونگ گفت:
-خب...من این بطریو وسط میچرخونم و سر بطری هر کسی رو نشونه گرفت اون باید کادو شو بده...یک،دو...سهاولین دور روی یونگی هیونگ موند:
-هوسوکا...تو با اون لبخندای پر از امیدت شدی دلیل زندگیم و ادامه دادنم.پس برای اولین بار بهت اعتراف میکنم که عاشقتم.بعد از اینکه کادو هاشون رو باز کردن،کاشف به عمل اومد که هوسوک برای یونگی یه ست چن تا دسبند با آویز ها ی کیوتی مثل : گل و هپی اسمایل و بستنی و... خریده بود که تضاد واضحی با استایل مشکی و جذاب یونگی هیونگ داشت اما هیونگ خیلی ازش تشکر کرد و دستش کرد!!
و اما یونگی هیونگ برای هوبی هیونگ یه ساعت خریده بود که رنگ سفیدی داشت و توش از رنگای مختلفی استفاده شده بود و این تضاد و شوری که در طراحیش به کار رفته بود هم با استایل و هم با شخصیت هوبی هیونگ خیلی جور بود.با قرار گرفتن سر بطری به طرف جین هیونگ و نامجون هیونگ ما اخرین نفر شدیم.
جین هیونگ برای نامجون هیونگ یه عطر سرد و شیرین خریده بود که نامجون خیلی ذوق کرد چون بنا به گفته ی خودش خیلی وقت بود که دنبالش بوده ولی پیدا نکرده.
نامجون هیونگ هم برای جین هیونگ یه ست کامل از لوازم مراقبت پوستی که کاور و رنگ همشون صورتی بود خریده بود که این کارش با لبخند رضایت و بوس پروازیه جین هیونگ مواجه شد.حالا نوبت منو ته بود که بخوایم کادو هامون رو به هم بدیم...
ته بلند شد و اومد روی پام نشست...بعد از توی جعبه ی قرمز-مشکی ای که توی دستش بود یه گردنبند درآورد و دستشو برد پشت سرم و بندشو گره زد.
یه گردنبند با بند چرم که آویزش یه قلب قرمز شیشه ای کوچولو بود که توش یه گیاه خیلی ریز و مینیاتوری قرار داشت.
و من کنجکاو شده بودم که اینو دقیقا کجای اون فروشگاه بزرگ پیدا کرده بود.
اصن گل رو چجوری گذاشتن داخلش؟ البته که چوب پنبه داشت! اما...دهانه ش خیلی کوچکتر از اونی بود که بشه گیاهو ازش عبور داد!
BẠN ĐANG ĐỌC
Surfing In Winter
Fanfiction》تکمیل شده《 --توجه‼️: این بوک اولین کار نویسنده میباشد و تا فیها خالدون دارای نقص میباشد و صرفا جهت به یادگار ماندن افکار طفولیت نویسنده در گوشه ای از این جهان پابلیش شده است. لذا خواهشمندم اگر به دنبال داستانی قوی هستید این بوک را رد کرده و صرفا جه...