Jungkook:
تازه چشمام گرم شده بود و داشتم از خوابم نهایت لذتو میبردم که صدایی شبیه زنگ گوشی رید به همه چی...ولی چی؟ نه صبر کن! این فقط تو خوابه.الان قطعش میکنم.آها! دیدی؟ قطع شد.
با مشت نه چندان محکمی که به شکمم خورد چشمامو باز کردم و ته همزمان با صدایی که به شدت گرفته بود توپید بهم:
-لعنتی یا قطعش کن یا جواب بده یا خودم اون کوفتی رو پرت میکنم پایین!
-مگه گوشی منه؟
-ن پ! گوشی مامان بزرگ منه از تو قبر صداش در اومده...
تهیونگ گفت و دوباره خودشو پرت کرد رو تخت جیمین.
دست انداختم و گوشیو از رو پا تختی برداشتم و بدون توجه به شماره و اسمی که زنگ زده اون ماسماسک سبزو کشیدم و تماسو وصل کردم:-بله؟
سعی کردم خیلی آروم صحبت کنم تا بقیه اهالی خونه هم بیدار نشدن
-عرررر سلام.جونگ کوکا! چطورییی؟
جیمینه؟ این صدای جیمین بود...با قیافه وات د فاکی به چشمای باز ته که توش کلافگی موج میزد نگاه کردم.
-ودف جیمین ساعت ۴ صبح زنگ زدی و میپرسی چطورم؟ تو اگه با صدای رو مخ زنگ گوشی بیدار شی چطوری؟
-آخه فک کردم مشغولین!
-معلومه که مشغول بودیم! خبر مرگمون داشتیم می کپی....وایسا ببینم مشغول چی میبایست بوده باشیم؟
-مشغول دیگه...مگه دیشب نبود مراسمتون؟
-خدایا منو بکش از دست این راحت شم...نه! اصلا چ ربطی داره؟ اصن به فرضم مشغول باشیم...نباید مزاحممون بشی و یا حتی بعدش! ما به استراحت نیاز داریم...وای خدای من.مینی بیا الان از هم خداحافظی کنیم بعد من فردا بهت زنگ میزنم قشنگ باهات حرف میزنم اوک؟
تلفنو قطع کردم...و بعد از گزاشتنش رو حالت هواپیما، زیر بالش گذاشتمش و سعی کردم دوباره بخوابم که صدای ته بلند شد:
-کوک؟ چرا عین بابا بزرگا صدای گوشیت انقدر بلنده؟ حالا با زنگش کاری نداریم...تو کر نمیشی با صدایی که انگار رو اسپیکره دم گوشت تلفنی حرف میزنی؟
-نه
داشتم تو عالم رویا فرو می رفتم که باز صدای ته بلند شد:
-کوکی
-هان؟بله؟
-ته ته نموتونه بخوابه...
-خو چیکار کنم؟
+ته ته نمیتونه بخوابه شیتال تنه؟
-سعی کنه بخوابه...
-نه بابا! سلطان منت گذاشتید رو سر بنده...چه اندیشه ی عاقلانه ای!
-تهیونگ اذیت نکن دیگه!
ESTÁS LEYENDO
Surfing In Winter
Fanfic》تکمیل شده《 --توجه‼️: این بوک اولین کار نویسنده میباشد و تا فیها خالدون دارای نقص میباشد و صرفا جهت به یادگار ماندن افکار طفولیت نویسنده در گوشه ای از این جهان پابلیش شده است. لذا خواهشمندم اگر به دنبال داستانی قوی هستید این بوک را رد کرده و صرفا جه...