1

2.9K 160 5
                                    


سلام کیوتیا🥰
این اولین فیک ماست که نوشتیم و اینجانب فقط آپ میکنم😁با اجازه نویسنده اصلی.
این فیک پر از کلیشه و همینطور اسمات های زیادیه،اگر دوست ندارین لطفا نخونین.
امیدوارم از For you خوشتون بیاد و کامنتا و نظر های زیادی بدین💜

- اخ چه غلطی داری میکنی؟؟ رفتی تو کونم
+جیمین تو یهو وایسادی
- چه ربطی داره چون من وایستادم تو باید بری تو کونم کوک؟؟! شت
+هیششششش الان بیدار میشن
جیمین و کوک خیلی ارووم مثل توله سگایی که داشتن از دست صاحبشون در میرفتن با لباسای سیاه وچراغ قوه های کوچیک خونه رو میگشتن که جیمین یهو صدای اخ کوک و میشنوه تا میاد ببینه چیشده که یه چیزی میفته روی سرشو یه درد تو سرشو با گیجی بر میگرده پشتشو نگاه میکنه که رنگ سبز میبینه و بعدش همه جا براش سیاهی میشه
..........
یونگی:ته فک کنم بد زدم.
یونگی بر میگرده و دستشو رو جایی که ضربه زده میکشه
یونگ. خیلی بد زدم ته
یونگ{چقد بد زدم که بیهوش شده بیشتر دقت میکنه پسر سفید با موهای توسی و ابروهای سیاه و موژه های بلند و بینی کوچولو و لبای قلوه ای } یه لحظه دلش خواست اون لبارو ببوسه.
یونگ{ الان نه یعنی اصلا نه اون میخواد مارو بفاک بده و من میخوام ببوسمش؟؟زده به سرم؟ }
ته:به جهنم دزدای کوچولوی کثیف....باید بدیمشون به پلیس نگاشون کن آخه
یونگی با صدای ته به خودش میاد {نکنه}ولی فکرشو بلند میگه.

یونگی: نکنه اینا چیزی دربارش میدونن
همین حرف یونگی کافی بود که ته لرزه به بدنش بیفته ته یونگی رو میکشه توی یه اتاق تا حرف بزنه.
........
- کوک خوبی ؟؟ ... کوووککک ..
+ هومم
- درد هوم اگه عر نمیزدی و اون کله کوفتیتو نمیکردی تو کونم الان دسته ما بود....خاک تو مخت خاااک
+ جیمین !!
- چه مرگته
+ میگم چرا دستامون بستس؟؟؟چرا کسی بالا سرمون نیست؟؟
جیمین{ چقد عجیب !}
بیخیال شدو فقط شروع کرد به تلاش برای آزادی.
-کوک تلاش کن دریم.
............
یونگی و برد توی اتاق و درو بست و خیالش از دستای بسته اون دوتا جوجه کثیف راحت بود.
(حال کنید جوجه کثیف خودم هنوز تو کفشم😂بچه های نازنینم )
ته: یونگ اگه بدونن بدبخت شدیم ،اگه.. اگه به پلیس بگن بفاک میریم...یونگ.
یونگی:فک نکنم بدونن
تهیونگ یهو مخش کار افتاد.
ته: لعنتی به تظر تو، توی این خونه قدیمی چرا اومدن یونگی؟ خنگ نباش اونا صددردصد میدونن.
یونگی حسابی ترسیده بود نمیدونست باید چکار کنه فقط تونست به ته بگه" برن به درک "و اسلحشو از توی کشوی میز نقشه ها در آورد و با عصبانیت بیرون رفت.
........
جیمین و کوک همچنان در تلاش بودن برای باز کردن دستاشون که در باصدای بدی باز شد و یونگی با اسلحه سمتشون اومد. اسلحه رو اول سمت جیمین گرفت ( باید بگم که جیمین اینجا خیلی پرروعه
بزرگوار )
کوک ترسیده بود ولی جیمین دقیقا زل زده بود توی چشمای یونگی با یه لبخندی که 'هیچ غلطی نمیتونی بکنی' بهش نگاه میکرد.
چون فکر اینارم کرده بود ولی این خنده جیمین یونگی و بیشتر عصبی کرد.
یونگی یهو داد زد
یونگی: شما دوتا تو خونه من چه گوهی میخورید لاش خورا.
جیمین یهو زد زیر خنده
جیمین:لاش خورا؟.....شت ما که از مال کسی دزدی نکردیم.
ته که فهمید لو رفتن و بدبخت شدن یخ کرد و به وضوح ترسش معلوم شده بود. کوک هم با تعجب به جیمین بیخیال نگاه کرد و فهمید بازم جیمین یه نقشه ای داره.
از ترسو استرس در اومد و زد زیر خنده اون و جیمین مثل خلا داشتن میخندیدن که یونگی داشت از عصبانیت منفجرمیشد.
یونگی: به چی میخندین
جیمین: به این که هیچ غلطی نمیتونی بکنی.
یونگی خنده هیستیریکی کردو گفت: چرا...فک کردی چه خری هستی؟
جیمین : همونی که یه آتو از صحنه دزدی شما داره !؛)
ته دست یونگی و میگیره و اسلحه رو پایین میاره. رو به جیمین میگه
ته: چ.. چی ... چی میگی تو؟ بچه درست حرف بزن!
جیمین :اوکی بیا جلو؛گوشیمو از جیب سویتشرتم درار بدو وقت زیادی ندارید.
یه پوزخند میزنه
ته استرس داشت ولی اصلا بروش نیاورد با خشم جلو میره و تک تک کارایی که جیمین گفت رو انجام میده
ته: خب
جیمین رمزو میگه و بهش میگه که بره تو گالری و اولین فیلم رو پلی کنه.
ته همون کارو انجام میده ولی با یه شوک و عصبانیت شدید اسلحه رواز دست یونگی میگیره تا به جیمین شلیک کنه.
جیمین:نوچ نوچ من اگه جای تو بودم این کارو نمیکردم چون اگه من تا چند ساعت دیگه بر نگردم فیلم به دست پلیسا میرسه که صد درصد همچین چیزی نمیخواید.
یونگی: همین الان زنگ میزنی و میگی که بیاد اینجا
جیمین لبخند شیطانیی میزنه.
جیمین . نه بابا...دیگه چی؟ که منو دوستمو بکشید.! چی فکرکردی؟هوی سبزک هنوز جای ضربت درد میکنه"! جدی با چی زدی ؟؟
ته یونگی و میکشونه تو اتاق
ته: بدبخت شدیم بدبختتتت
یونگ:چی بود ؟؟ فیلم چی بود ؟
ته: صحنه دزدی . خب حالا چه غلطی کنیم؟
یونگ:خفه شو بزار فکر کنم
ته. قیافمون معلوم نیست،ولی پدر؟؟؟
و جفتشون پوکر همو نگاه میکنن
یونگ . وات د فاک ته خفه شوووو پسرررر
و ته لال میشه و به فکر فرو میره
...........
کوک :جیمین تو کی این فیلمو گرفتی؟؟ وایی هلاک شدم از استرس .چرا بازمون نمیکنن ؟؟ دیدی ترسیدن ! واییی عالیه......
جیمین : کوووووووووووک !"
کوک پوکرجواب میده: بله !!
جیمین .:لطفا پسر لطفااا دهنتو ببند وگرنه خودم میبندم
کوک خنده بلندی سر میده
کوک: چجوری تو که بسته ای

تهیونگ و یونگی صدایی میشنون یواش درو باز میکنن تا این دو خلو زیر نظر بگیرن.
جیمین : میخوای ببینی که میتونم یا نه؟
کوک :برو بابا اسکل
دوباره میزنه زیر خنده
جیمین :'خودت خواستی'ارومی زیر لب میگه و با همون صندلی که دستاش از پشت بسته شده بود جفت پا میکوبه به زمینو شیرجه وار خودشو میندازه رو کوک که این کار مساوی میشه با چسبیدن جفتشون رو کف زمین و پرچم شدنشون
جیمین :دیدی تونستم
همون جوری با کله هرجایی که میشد میزد براش مهم نبود فقط عصبی بود از دست رفیق خنگش که باعث شده بود لو برن‌.
............

خب اینم قسمت اول اما فعلا نصفه گذاشتیمش ببینیم کامنتای شما چجوریه و اینکه این تیکه بیشتر فان بود🤭
امیدوارم خوشتون بیاد🥰 اگه خوندین ووت بدین که بدونم آپ شده😅💜

For you Where stories live. Discover now