20

193 18 0
                                    

یونگ. چيم ميشه حرف بزنيم؟
بدون نگاه کردن بهش جواب میده.
چيم. نه
ميره و کنار پنجره می ایسته
چيم{اون صحنه فاکی از جلوی چشمام کنار نميره}
تو فکر خودش بود که دست یونگی اروم روی شونش ميشينه .
تمام عصبانيتشو ميریزه توی صداش و عصبيی حرف ميزنه
چيم. دستتو بکش
دست یونگی و از روی شونش ميندازه کنار
تا مياد بره سمت اتاق ته حرف یونگ متوقفش ميکنه
یونگ. نقشه ھوپ بود. اون بوسه بخاطر برادرش... ھمون بکهيونی که جلوی تهیونگ گفتم....بخاطر اون این کارو کرد.
با لبخند ھيستيریکی بر ميگرده سمت یونگی
چيم. چه ربطی داره؟
خنده عصبيی ميکنه و عصبی نگاهش میکنه.
چيم. این ربطو داره که ميخوای از زیربار گندی که زدی فرار کنی؟
یونگ. هوسوک این کارو کرد که تو از خونه بزنی بیرون و گير اونا بيفتی. اینجوری هم تو رو گیر انداختن و هم کوک رو ،چون میدونن کوک همیشه در کنارته و حتما نجاتت میده‌.
چيم. ازکجا اینارو فهمیدی؟ کی اینارو بهت گفته ؟
یونگ. ھوپ
چيم. بعد چطوری انقدر سریع اینارو بهت گفته؟
یونگی تمام کارایی که با هوپ کرده بود رو به یاد میاره. سرشو تکون میده که بلکه صحنه ها از جلوی چشماش کنار بره.
یونگ{نميتونم بگم...باید بپيچونم وگرنه وضعیت بدتر میشه}

یونگ. مجبورش کردم بعد رفتن شماھا...یهجورایی داشتم ميکشتمش که از ترس جونش اینا رو بهم گفت.
کمی عصبانيتش کم شده بود ولی ھنوز نبخشيده بودش.
یونگی اروم سمتش ميره.
یونگ. چيم من واقعا دوست دارم.
(🖕جهت دوس داشتنت پسرم😑)
به چشمای قرمز یونگی نگاه ميکنه
چيم{ اون صحنه لعنت شده از جلو چشمام نمیره که ببخشمت.}
چيم. حرفاتو باور کردم چون اون ماشين دم در خونه منتظرم بود و خودمم فهميدم که دنبالم بودن ولی نميتونستم برگردم. اومدن یهویی پليسا به اون مکان هم  باعث ميشه حرفاتو باور کنم.
یونگ دستاشو باز ميکنه تا بغلش کنه ولی با ادامه حرف چيم ھمونجوری خشک ميشه.
چيم. ولی دليل نميشه ببخشمت.
با عصبانيتی که دوباره سراغش اومده بود به چشمای یونگی نگاه ميکنه
چيم. تو باید هیونگ رو پس ميزدی ولی پسش نزدی. تو اجازه دادی ھرکاری که دلش ميخواد بکنه و فقط نگاھش کردی تو اجازه دادی ازمون سواستفاده کنه و باعث بشه بهم اسيب بزنی تو.....

بغضش مانع حرف زدنش شده بود اما ادمی نبود که جلوی کسی گریه کنه برمیگرده و وارد اتاق تهیونگ میشه و در رو پشت سرش میبنده.
ته برمیگرده سمتش
به چشمای اشکيه ته نگاھی میندازه غم توی چشمای تهیونگ بغضش و بيشتر میکنه و باعث میشه اشکاش بریزه.
اروم سمت تخت میره و لبه تخت میشینه به سِرُم نصفه نگاه میکنه.
چيم. خوبی؟
اشکای تازه تهیونگ جوابشو میدن.
چيم. نه...ته باید قوی باشيم..... باید بتونيم فکر کنيم تا پيداش کنيم..‌.با ناراحتي و سکوت کاری پيش نميره.
صدای گرفته پسر که ناشی از دادهاش بود به گوشش می رسه
ته. هیونگ دستمو بسته تا بلند نشم.
بعد حرفش چيم به دست چپش نگاه ميکنه که با دستبند به اھن تخت بسته شده بود.
ته. نميزاره....نميزارن برم و پيداش کنم.
اشکایی که دیگه برای اروم کردنشم کارساز نبودن باز هم روی صورتش چکه میکنن.
چيم سرشو روی شونه تهیونگ ميزاره.
ھردو باھم اشک ميریختن یکيشون نگران معشوقش بود و دیگری نگران بهترین دوستش که جای برادرش بود، بدتر از ھمه نميدونستن که کوک الان در چه حاليه.
اروم لباشو سمت گوش تهیونگ ميبره.
چيم. امشب ميام پيشت حواست باشه. دستتو باز ميکنمو باھم ميریم دنبال کوک ميگردیم.
ته با شوک به حرفاش گوش ميداد و گریه کردن یادش رفت.
سکوتش تعجبشو به چيم نشون ميده دوباره درگوشش لب میزنه.
چيم. من تورو باور دارم. کوک هم باورت داره...تهیونگ تو یه ھکری پس حتما ميتونی پيداش کنی. من مثل بقيه نميگم باید اروم شی ولی بجای اشک ریختن تمام غمتو به نفرت تبدیل کن و دنبال چانيول بگرد. ما زود عاشق شدیم...تلاش کن که تو عشقت و زود از دست ندی.
حرفش تموم شده بود که در باز میشه و یونگی با چشمای قرمز تر از قبل وارد اتاق میشه.
چيم بهش نگاھی میندازه.
چيم{گریه کرده؟ ولی اخه چرا اگه براش مهم بودم هیونگ رو پس ميزد}
(ویرایشگر:الان دلم برات میسوزه که از همه چی بی خبری بدبخت🤣)
بر ميگرده سمت تهیونگ
چيم. میرم هوا بخورم
بلند ميشه و بدون نگاه کردن به یونگی از اتاق خارج ميشه.
چيم{ نميزارم تهیونگ و اینجوری عذاب بدین چون اگه کوک چيزیش بشه ميدونم اونم مثل من نميتونه خودشو ببخشه پس تمام تلاشمون و ميکنيم تا پيداش کنيم}
بسمت خروجی ميره تا ھوایی عوض کنه.

For you Where stories live. Discover now