زن فرياد بلندي كشيد و ناباورانه گفت:" چطور جرئت كردي همچين غلطي كني ؟ اينقدر سر خود شدي كه شناسناممو برميداري و ميري منو از قيمومتم عزل ميكني؟"
جيمين چشماشو بست و نفس عميقي كشيد. سه روز پيش كه يواشكي با ترس و لرز شناسنامه مادرشو برداشت و با جين رفتن اداره سر پرستي مطمئن بود اگه مامانش بفهمه زندش نمي ذاره.
نفس عميقي گرفت و گفت:" اينطور نيستش كه اسمتو از شناسنامم خط زده باشم."
زن دوباره جوش أورد و قبل از اينكه شيوون بتونه جلوشو بگيره سمت جيمين رفت و سيلي محكمي بهش زد.
" كاش اينكارو ميكردي! ميشنوي ؟.... ميگم كااش ميرفتي اسممو از شناسنامت خط ميزدي به جاي اينكه اينطوري ابرومو ببري پسره ي بي لياقت! "
شيوون جلوي جيمين ايستاد و رو به زن گفت:" لطفا تمومش كن..."
زن اخم كرد:" چيو تمومش كنم؟ اون ابرومو برد. كسي ندونه فكر ميكنه تواين خونه چطوري بزرگ شده.... كسي ندونه فكر ميكنه شكنجش ميدادم.... پسره ي عوضي !.... وقتي باباي اشغالت ولت كرد اين من بودم كه جوونيمو گذاشتم پات، ميتونستم خيلي راحت عين اون مرتيكه تو رو ول كنم برم دنبال زندگيم... به اون باباي عوضيت رفتي پارك جيمين. هيچ وقت فكر نميكردم اوني كه تو اين خونه دارم بزرگش ميكنم ماره.... مااااار"
پيچيدن صداي محكم بسته شدن در اتاق مادرش همزمان شد با شكستن بغض سنگيني كه تمام مدت از حرفاي زن تو گلوش شكل گرفته بود.
شيوون بغلش كرد:" اين روزام ميگذره جيميني... گريه نكن. تو كار بدي نكردي فقط از حق طبيعيت استفاده كردي همين. اينكه الان مادرت نميتونه دركت كنه به خاطر اينه كه تو از معدود كسايي هستي كه اين قدر راجع به حقوق شهرونديت اطلاع داري."
جيمين از بغلش اومد بيرون. با پشت دستاش اشكاشو خشك كرد و بي حال، لبخند كوچيكي به ناپدريش زد:" مرسي بابت دلداري"
شيوون دستي به موهاي پسر كشيد و گفت:" برو بالا تا برات غذا بيارم."
باشه أي زير لب گفت و رفت سمت اتاقش.
تو دفترش نشسته بود و داشت با حساب كتابايي كه هيچ جوره با هم جور در نميومدن سر و كله ميزد.
تهيونگ بدون اينكه در بزنه وارد شد و طبق عادت هميشش رو مبل نشست.
جين زير چشمي بهش نگاهي انداخت و با تاسف سر تكون داد.
" چي شده باز؟"
YOU ARE READING
You Are My SUPERMAN
Fanfictionوقتی که پارک جیمین 17 ساله با معلم جایگزین موسیقیش فانتزی های جنسی میره !!...