همونطور كه كافه گلاسه شو با ني سر مي كشيد زير چشمي به اون سه نفري كه انگار وسط يه جنگ مهم بودن نگاه ميكرد.
جين هرچي بيشتر به اون دو نفر نگاه مي كرد بيش همه چي براش مضحك ميشد!
اگه به جاي كافه اومدن مي رفتن جايي كه كسي جز خودشون نباشه مطمئن بود كه جفتشونو مي كشه.
هوسوك از اون جو مزخرف بينشون خسته شد. موهاشو به هم ريخت و از زير ميز دست تهيونگ رو گرفت. خودشو جلو كشيد و رو به جين گفت:" تهيونگ مقصر نيست! همه چي تقصير منه. من ازش خواستم در مورد رابطمون چيزي به تو نگه."
جين نگاشو رو تهيونگ زوم كرد. پوزخند زد :" حتي وقتي هم كه از ريز ريز جزئيات سكسمون برات ميگفتم ، با هوسوك بودي ؟"
تهيونگ سرشو پايين انداخت.
" جين ما اين كارا رو فقط واسه كمك به تو كرديم."
جين بيشتر عصبي شد. مشتشو رو ميز چوبي كافه فرو آورد و از بين دندوناش غريد:" خفه شو ته. فقط خفه شو. چطور تونستي منو احمق فرض كني؟! خدايا باورم نميشه تمام اون وقتا داشتين بهم ميخنديدين..."
تهيونگ و هوسوك همزمان وسط حرفش پريدن:" نه أصلا اينطوري نيست"
جين نيم نگاهي به جيمين انداخت كه بي طرفانه بهشون نگاه ميكرد. تو بين تمام اون حس خشونتي كه وجودشو گرفته بود يه روزنه ي اميدي روشن شد كه اين پسر تو زندگيشه.
هوسوك دستاشو رو ميز گره زد:" ببين جين! من ميخوام كمكت كنم كه حقتو پس بگيري. باور كن! به خاطر تمام چيزايي كه بينمون اتفاق افتاده متاسفم تو تقصيري نداشتي ولي اگرم ميخواستم بهت پيشنهاد كنم كه كمكمو قبول كني تو اينكارو نمي كرد .."
جين حرفشو قطع كرد:" معلومه نميكردم. چي فرضم كردي؟ يه ديوونه ي احمق؟"
هوسوك سعي كرد آرومش كنه.
" به خاطر همين بدون اينكه بت بگم بايد كاري ميكردم كه گذشته رو جبران كنم. "
جين به صندليش تكيه زد. خنده ي تمسخر آميزي كرد و به تهيونگ چشم غره رفت.
" لطفا بهم نگو اونقدري برات ارزش داشتم كه بخواي به بابات پشت كني؟!"
" آره ، داشتي. ارزش داري جين ! ازت نميخوام بهم اعتماد كني ولي به تهيونگ كه ميتوني باور داشته باشي هان؟"
جين سمت تهيونگ خم شد. خنديد:" مي بيني ؟ مي شنوي چي ميگه؟ تهيونگ جوري از چشمم افتادي كه حتي ممكنه به اون مرتيكه يو اعتماد كنم ولي عمرا اگه بتونم دوباره بت اعتماد كنم."
تهيونگ نفس عميقي گرفت:" من فقط بهت نگفتم با هوسوك رابطه دارم همين! چرا انقدر اين مسئله رو بزرگش ميكني؟"
جين نتونست قدرت صداشو كنترل كنه. فرياد زد:" چون مشكل دقيقا همينجاست لعنتي! مشكل اينه كه تو ميتونستي به من بگي ... مي تونستي بهم بگي تا من دوباره نرم سمتش..."
تهيونگ متقابلا كنترلشو از دست داد. رو صندلش خودشو جلو كشيد:" لعنت بت! چطوري ميتونستم بگم وقتي برا اولين بار ديديش داشتي خودتو خيس ميكردي ؟! چطوري بايد بت ميگفتم وقتي تو اتاق تمرين داشتي براي حس كردنش له له ميزدي؟ "
جيمين كه تمام اون مدت خودشو با گوشيش سرگرم كرده بود با شنيدن حرفاي تهيونگ سرشو بالا آورد و با چشماي اشك بارش بهشون نگاه كرد.
جين وحشت زده روشو سمت جيمين كرد و نزديكش شد.
" كدومش رو باور نكن خب ؟! اونا همش نقشه بود ، تو كه ميدوني ؟! "
تهيونگ عصبي خنده أي كرد و موهاشو كشيد.
هوسوك آروم زير گوشش زمزمه كرد:" مجبور بودي تا اينجا پيش بري ؟"
شونه هاشو بالا انداخت:" عصبي شدم! جوري رفتار ميكرد انگار خودش مقصر نيست"
جيمين تمام سعيشو كرده بود كه اشكي رو گونه هاش نغلته اما انگار موفق نبود.
همزمان با لبخند كمرنگي كه رو صورتش آورد قطره هاي اشك يكي يكي رو گونه هاش پايين ميومدن.
جين دستاشو قاب صورت پسرش كرد و با انگشت شستش به سرعت خيسي گونه هاشو مي گرفت. مدام زير لب معذرت ميخواست.
جيمين دستاشو رو دستاي جين گذاشت و با صداي بغض آلودش گفت:" هيونگ فكر كنم بهتر باشه الان برم خونه چون ... چون فردا امتحان دارم."
و بلافاصله از جاش بلند شد و رفت. حتي فرصت حرف زدن به جين هم نداد.
بعد از رفتنش جين با عصبانيت به تهيونگ نگاه كرد.
" متاسفم ... من حواسم نبود كه ..."
جين حرفشو قطع كرد :" خفه شو." و با بي حالي رو صندلي نشست.
٢ هفته بعد
" استرس نداشته باش عزيزم. تنها كاري كه بايد بكني اينه كه فقط كنارم باشي. اونا اگه ببيننت حساب كار دستشون مياد. "
جيمين دستاي عرق كردشو با شلوار پارچه أي مشكيش پاك كرد. با نگراني پرسيد:" تهيونگ و هوسوك اوكي دادن؟"
جين بهش اطمينان داد:" اره خيالت از بابت اونا راحت باشه. ته بهم پيام داد كه از سمت اونا كار تموم شدست."
جيمين نفس عميقي كشيد و چشماشو رو هم گذاشت.
جين دستشو رو پاي جيمين كشيد:" الان ميتونيم ديگه بريم؟"
هنوز در ماشينو باز نكرده بود كه مچ دستش بين انگشتاي جيمين حلقه شد.
" ميشه ... ميشه قبل اينكه بريم منو ببوسي؟"
جين چند ثانيه با تعجب و لذت به پسر رو به روش نگاه كرد.
خودشو جلو كشيد و صورتاشونو مماس هم قرار داد. صورت كوچيك عشقشو نوازش كرد و با لذت به چشماش زل زد.
قبل اينكه لباشو بين لباش فرو ببره و ببوسه گفت:" تا آخر عمرم بهت مديونم جيمين. "
هاي گايز 🥰 مرسي كه اين فيك رو هم همراهم بودين 😍 پارت بعدي پارت آخت فيكه و اميدوارم راضي بوده باشين 🥺❤️
YOU ARE READING
You Are My SUPERMAN
Fanfictionوقتی که پارک جیمین 17 ساله با معلم جایگزین موسیقیش فانتزی های جنسی میره !!...