شاید همه فکر میکردن که پارک چانیول، با ماشین مدل بالای شِوِرلتش به ساختمون اصلی شرکت های بین المللی "PRK" وارد بشه، احتمالا با یه دست کت و شلوار مارک ایتالیایی، محافظت شده توسط چندتا بادیگارد....
این تصور همه از رئیس آینده هلدینگی به این بزرگی بود. یا شاید بهتره بگیم این چیزی بود که همه توقع دیدنش رو داشتن. چون اگه اینطور نبود الان به مدت سیزده دقیقه، توسط دوتا از نگهبان های درب اصلی ساختمون، به علت ورود به شرکت به عنوان شخص نامعلوم و ناشناس گرفتار نمیشد.
و چقدر برای چانیول این موضوع مضحک و خنده دار بود.
کسی که در کمتر از 24 ساعت آینده قرار بود صندلی مدیریت رو اشغال کنه، و مدیریت و کنترل تمام این زیر ساخت هارو بر عهده بگیره.... یه شخص نامعلوم و البته، ناشناس بود. واقعا که خنده داره.
و جالب تر از تمام اینها، عدم بی خبری پدرش عزیزش یعنی رئیس کل، از این حوادث و اتفاقات بود.به ساعت دیجیتال مچی روی دستش نگاه کرد، دقیقا 15 دقیقه و 43 ثانیه بود که اینجا، و تحت نظر نگهبانها محصور شده بود. با صدای برخورد پاشنه های کفش چند نفر با سنگ های مرمر کفپوش سالن ورودی، چشم هاشو از روی عقربه های ساعت برداشت.
باز هم منشی" چا "....!
امروز بعد از این یک ماه اخیر که از آمریکا برگشته بود، به یقین رسید که پدرش رسما مدیریت رو کنار گذاشته و اوج فعالیت کاریش مشغول کردن سهامدارها با حرفهاش پای میز قمار یا دعوت کردنشون به کلاب های زیر زمینی غیر قانونیِ سکسِ.
به این فکر کرد که احتمالا قبل از اینکه به طور قانونی ریاست رو به چانیول داده باشه، اون رو به طور موقت به منشی چا سپرده بوده، و اگه حضور این شخص و البته یورا نونا نبود، پدرش رسما همه چیزش رو از دست میداد و اونوقت پولی برای به باد دادنش یا قمار کردن سرش نداشت.
با رسیدن منشی چا به جلوی روش، به صورتش نگاه کرد که قطره های عرق از شقيقه اش به راه افتاده بودن و تا خط روی لبش یا
منشی چا حالا در حال توبیخ کردن نگهبانها بود و ترس هویدا شده تو چهره سرپرست نگهبان ها برای چانیول کمی که نه، خیلی بی معنی و ناملموس بود.
حالا که منشی چا اومده بود و دیگه نگهبانان ها بهونه ای برای نگه داشتنش نداشتن، بهتر بود که هرچه سریعتر به اون جلسه ی لعنتی برسه."جلسه خصوصی معرفی وارث شرکت PRK".... هه.. خنده دار بود.
از اسمش بگیر تا ماهيت جلسه، تماما همه چیز تو یه حبابی از جلوه های طنز فرورفته بود. وارثی که بعد از بیست سال به همه قراره معرفی بشه باید تو اون لحظه چه حسی داشته باشه؟
خوشحال باشه از این که بالاخره به جایگاه واقعیش قراره برگرده، یا ناراحت و دلخور باشه از اینکه این بازه زمانی معرفی، حدود دو دهه طول کشیده.
چانیول سردرگم بود، از همون سال گذشته، از همون زمانی که تو جشن سال نو خانوادگی که بدون اطلاع به اون برگزار شده بود، سر میز شام به عنوان وارث جدید معرفی شد. و بعدش به هم ریختن میز توسط نامجون یا افتادن و شکستن جام دور طلایی از دست نامادریش براش شد جمله ی تبریک میگم، براش شد امیدواریم موفق باشی.... و بازم دوباره به یاد آورد که چجوری به اون شب و جشن باشکوه جاری تو خونه دعوت نشده بود.
اگه یورا نونا نبود احتمالا هرگز قرار نبود بفهمه که تو این دور و زمونه جشن های خانوادگی بدون حضور تمام عضوهای خانواده برگزار میشه، و چقدر هم به باقی خوش میگذره حتی میشه گفت عدم حضور همون فرد باهاشون یکاری میکنه مثله یه شراب کهنه، شاید هم یه گنگ بنگ درست حسابی... سرحالشون میاره. اصلا اگه اون نباشه بقیه جوون میشن. و چقدر این ضخم لعنتی درد داره رو روح و روانت که نبودنت دليل لبخند بقیه است.
چانیول همراه با لعنت کردن حافظه قویش بدلیل یاد آوری کردن اون شب، قدم هاشو به سمت آسانسور مخصوص رئسا برداشت.
درهای آسانسور باز شد و چان با فشردن کلید طبقه 20 منتظر بسته شدن اونها موند.
برگشت و به اینه تمام قدی که تمام دیوارک بالابر رو پوشونده بوده، خیره شد. به خودش نگاه کرد به موهاش، دستهاش، نگاهش، چقدر تغییر کرده بود چقدر اون روزهایی که پسرک بدبخت و مظلوم داستان بود، دور به نظر میومد.
![](https://img.wattpad.com/cover/240964128-288-k27811.jpg)
VOUS LISEZ
Chancy Dream
Aléatoireبیون بکهیون وارث شرکت "𝐝𝐨𝐮𝐛𝐥𝐞 𝐁" کسی که الان وقتشه به چیزی که از بچگی بخاطرش بزرگ شده برسه! یعنی نشستن روی صندلی ریاست. چی میشه اگه شرکت های "𝐏𝐑𝐊" بزرگترین رقیب بیون ها بعد از سال ها وارث جدیدشو به همه معرفی کنه؟ 𖦹𖦹𖦹𖦹𖦹𖦹𖦹𖦹𖦹𖦹𖦹𖦹...