10• 𝑇ℎ𝑒 𝑑𝑟𝑒𝑎𝑚 ❀راه رفتن در خواب❀

161 41 3
                                    

کمتر از دو ساعت تا شروع جشنی که به مناسبت شراکت بین دو شرکت بود مونده بود. بخشی از کارمندای شعبه چین شرکت های "دابل بی" به اضافه رئسان و مدیران شرکت "ژانگ" قرار بود که در مهمانی امشب شرکت کنن.
بکهیون بعد از خوردن ناهار به همراه هیونگ هاش به هتل بر گشته بود تا بتونه بعد از یه استراحت کوتاه، هرچه سریع تر برای جشن آماده بشه و خودش رو به اون برسونه.

اصرار های سوهو مبنی بر اینکه عصرونه رو در کنار اونها بگذرونه، همه از جانب بکهیون بدون جواب مونده مونده بود و اون میدونست که سوهو رو ناراحت کرده و از همین حالا به فکر جبرانش بود. بخاطر همین تصمیم گرفت تا فردا به ملاقات گالری جدید هیونگش بره و اون رو غافلگیر کنه.

کت و شلواری اختصاصی که برای اون از گوچی* سفارش داده شده بود، چند دقیقه ای میشد که به دستش رسیده بود و بکهیون بازم ممنون آیرین بود که تو کار انتخاب و طراحی کت و شلوارش به جای خودش حضور داشته.

با قرار گرفتن ماشین جلوی درب سالنی که مراسم تو اون برگزار می‌شد این سیل خبرنگارها بود که با سوال ها و فلش های دوربین هاشون بکهیون رو محاصره کردن.

همه‌ی سوال ها تقريبا از شراکت های آینده و برنامه های بعدی شرکت های "دابل بی" بود اما در بین اونها چند سوالی که از زندگی خصوصیش پرسیده شده بود بیشتر از همه جلب توجه می‌کرد.

_جناب بیون، آیا شما دوست دختر دارید؟

_این شایعه حقیقت داره که شما با خانم سولگی در رابطه هستین؟

_بیون بکهیون کی قراره پارتنر خودش رو به دنیا معرفی کنه؟
...

بکهیون با کمک دو بادیگاردی که دو طرفش ایستاده بودن تونست بدون جواب دادن به هیچ سوالی از بین اونها عبور کنه و در انتها وقتی درهای سالن به روی اونها بسته شد به سمت خبرنگار ها برگشت و به دوربین ها لبخند زد.
احتمالا میتونست فردا اول وقت تو روزنامه های صبح عکسش رو ببینه.

هیچکدوم از شایعاتی که پشت سرش بود نمیتونست بک رو اذیت کنه، اون درک میکرد که هیچکس از وارث بیون ها انتظار نداره تا عاشق باشه....احتمالا همه زندگی بک رو خیلی کیلیشه ای و تکراری پیش بینی میکردن.

« پسری که ریاست شرکت های خانوادگیش رو بر عهده گرفت با دختر یکی از ثروتمندان کره ای یا شاید چینی نامزد و مدتی بعد، ازدواج کرد. »

کی میدونست که در آینده چه اتفاقی قراره بیوفته، شاید چیزی رخ بده که با همه سناریوهای احتمالی متفاوت، اما بهترینش باشه.

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

از سفر چندروزه ی بک به چین هنوز یک روز دیگه مونده بود. بکهیون فردای بعد از مهمونی بدون هیچ اطلاع قبلی به شرکت های "دابل بی" شعبه چین رفت. همه چیز طبق ارزش های "دابل بی" بود و تمام کار ها با مدیریت
"چان ووک" به درستی پیش می‌رفت، این همون چیزی بود که بکهیون از تمام شعبه های "دابل بی" تو سراسر دنیا انتظار داشت.

Chancy DreamWhere stories live. Discover now