7• 𝑆𝑎𝑙𝑣𝑎𝑡𝑖𝑜𝑛 ❀راه نجات/عاشق خودت باش❀

176 49 4
                                    

« فلش بک»
.*.
.*.
.*.
.*.

_نظرت در مورد لباسم چیه نونا؟ خوب شدم یا نه؟...

لویی در حالی که استرس از تک تک اجزای صورتش سرازیر بود به یورا از اینه نگاه کرد و ازش سوال پرسید.

_لویی تو خیلی خوشتیپ شدی اگه کسی نتونه این حجم از زیبایی و جذابیت تورو ببینه مشکل از تو نیست، مطمئن باش این خودشه که مشکل داره.

با لبخند دلنشینی که به چان زد حرفش رو تموم کرد و بعد از نوازش موهای نرم و خوشبو از شامپوی چان اتاقش رو ترک کرد.

چانیول برای بار آخر قبل از بیرون رفتن از اتاق، تو اینه به خودش نگاه کرد.
برخلاف همیشه که هودی های گشاد و راحت با شلوار های جین می‌پوشید این‌بار سعی کرده یه لباس مردونه تر بپوشه بنابراین یه لباس مردونه خط دار آبی پوشید و با وجود زمستون بخاطر گرمایی بودنش به یه پلیور بهاری طوسی رنگ روش بسنده کرد.

به نظر خودش و البته نوناش استایلش واسه یه قرار فعلا دوستانه مناسب
بود. چان هنوز وقت داشت تا استایل های متفاوتش رو به کیونگسو نشون بده.

با فکر کردن به کیونگسو دوباره قلبش پر از جرقه های ریز و درشت رنگی رنگی شد.خون تو بدنش سریع تر حرکت کرد و هاله ی قرمزی به گونه هاش رنگ پاشيد.

نمی‌دونست این که دوکیونگسو درخواست قرارش رو پذیرفته رو مدیون چی باشه. "چان به کل اون پسر با لبخند های درخشان و چشم های هلالی شکل رو از یاد برده بود."

با پوشیدن کفش اسپرت طوسی رنگش از اتاق خارج شد و بدون هیچ توجهی به همسر پدرش که در کنار درب خروجی ایستاده بود از در خارج شد.

با پوشیدن کفش اسپرت طوسی رنگش از اتاق خارج شد و بدون هیچ توجهی به همسر پدرش که در کنار درب خروجی ایستاده بود از در خارج شد

Ups! Ten obraz nie jest zgodny z naszymi wytycznymi. Aby kontynuować, spróbuj go usunąć lub użyć innego.


تا خونه دی او که قرار بود قرار امشبشون اونجا باشه حدود بیست دقیقه با مترو و چند دقیقه پیاده روی داشت.
درحالی که چان مترو و خط هارو جابه جا میشد تا بدون تاخیر به قرار امشبش برسه. دو کیونگسو تو خونه ای که به غیر از خودش هیچکی توش نبود روی کاناپه زهوار در رفته ی زیتونی رنگی نشسته بود. خونشون قدیمی اما تر و تمیز بود. نمی‌دونست کار درستی کرده لویی رو خونه دعوت کرده یا نه، اون هیچی نمی‌دونست اما مطمئن بود اون پسر وقتی این خونه قدیمی و وسایل کهنه رو ببینه عشقش به دی او رو فراموش میکنه.

Chancy DreamOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz