14

514 111 14
                                    

یونگی به محض اینکه تهیونگ رو دید که از اتاق خارج شد : زیادی طولش دادی

تهیونگ تک ابرویی بالا انداخت : سرت تو کار خودت باشه مین

یونگی چشماش رو ریز کرد و تهیونگ پوزخندی زد : میخوام یه سری به اون عوضی بزنم.

یونگی به سرعت: منم میام

لحنش جوری بود که جای هیچ اعتراضی نمیذاشت. تهیونگ شونه ای بالا انداخت: من فقط میخوام یکی که بهش اعتماد دارم پیش کوک بمونه.

یونگی لبش رو گزید و بیخیال حس غروری شد که تو سینه اش به خاطر کیم عوضی پیچید. جیسو با دیدن بی قراری برادرش : من میمونم

جین چشمای خواب آلودش رو مالید : ما امشب داریم واسه ماه عسل میریم یادت که نرفته؟

جیهوپ: من پیشش میمونم و جز اون شیفت لیسا هم هست. اون تایم به تایم میاد بهش سر میزنه

تهیونگ سرش رو تکون داد: عالیه.

قبل از اینکه بره رو به جین و جیسو : ماه عسل خوبی داشته باشید و حتما خوش بگذرونید

یونگی هم بدون اینکه ثانیه ای از دست بده ، دنبال تهیونگ رفت و تو ماشینش نشست. تو تمام مسیر، هیچکدومشون حرف نزدن درواقع یه جورایی حضور او یکی رو نادیده میگرفتن.تهیونگ بدون اینکه گم شه دوباره خونه رو پیدا کرد. جدی این خونه تو منطقه و همسایگی خوبی بود و با اینکه کوچیک بودن ولی دنج بودن.

تهیونگ راه آپارتمان رو در پیش گرفت و از شانس خوبشون، این بار در ورودی باز بود و تهیونگ رو از اینکه دوباره بخواد زنگ بزنه نجات داده بود. از پله ها بالا رفتن تا به طبقه دوم رسیدن و جلوی در واحد ایستادن.

یونگی همونجوری که با مشت به در میکوبید: به نظرت عادلانه اس که دو به یکی ام؟

تهیونگ هم با کنایه پرسید: به نظرت عادلانه اس که  یکی که آسیب پذیره رو تا سرحد مرگ بزنی؟

یونگی سریع و کوتاه سرش رو به دوطرف تکون داد : فقط میخوام بدونی که هنوزم ازت خوشم نمیاد

تهیونگ پوزخند جذابی تحویلش داد: آ عزیزم خوشحالم که حسمون دو طرفه اس

دست از صحبت کردن برداشتن وقتی در باز شد و ریوسوکه تو چارچوب در نمایان شد. ریوسوکه به محض دیدن تهیونگ دم در خونه اش، سعی کرد که در رو ببنده ولی یونگی فرز تر دستش رو روی در گذاشت و حلش داد و از کنارش گذشت و وارد خونه شد : کجا با این عجله دکی؟

تهیونگ دست گذاشت رو شونه اش و حلش داد تو و بعدش خودش رفت تو و در رو بست و قفل کرد و وارد سالن ، جایی که یونگی با چشمای غضبناک داشت به ریوسوکه نگاه میکرد ، شد.

یونگی: میدونی چیه دکی؟ من بودم که بهش اصرار کردم که باهات باشه. من از اینکه با تو دوست شه حمایت کردم. من بهش گفتم که تو براش خوبی.

Always and foreverМесто, где живут истории. Откройте их для себя