Part 5: 3/3

203 51 2
                                    


حصلش سر رفته بود  و دوست داشت بره طبقه پایین و هر کی ک بهش کاری داشت رو بزنه و یکم سربه سر افراد مست اونجا ، بزاره.

"خب یونگی...خیلی وقته غذاتو خوردی و احتمال اینکه بالا بیاری همشو، نیم درصده ... انرژی هم ک برای راه انداختن دعوا داری، فقط نمیخاد ب زوج هایی ک دارن توی هم فرو میرن نگاه کنی،همین.!"

ب خودش افرین گفت و از اتاق بیرون رفت . درشو  قفل کرد  وکلیدشو توی جیب زیپ دارش گذاشت و دوتا ضربه کوچولو روی جیبش زد و گفت:
"جات امنه !"

یکم جلو تر رفت:

"جدی از همینجا بوی گند نوشیدنی هارو حس میکنم..!"

ب سمت پله ها رفت و اروم اروم همشو گذروند تا اینکه ب طبقه پایین رسید...صدای موزیک  از نزدیک  کر کننده تر بود!
رقص نور ها.چشمشو میزد و تقریبا هیچ جایی نبود ک نور ثابت بایسته.
بعضی از دختر پسرا ک بدجور مست بودن ولی همچنان داشتن مینوشیدن...بعضی هاشونم  وسط اومده  بودن  و داشتن میرقصیدن..و طبق معمول زوج های استریت یا گی ای بودن ک بشدت داشتن توی هم فرو میرفتن...دوسه تا از همکاراشو دید که طبق معمول داشتن واسه اغوا کردن  مشتری ها ، تلاششونو میکردن..کمی جلو تر رفت و سعی کرد خیلی وارد جمعیت بزرگ و شلوغ وسط سالن بزرگ نشه..

"ینیا دلم میخاد اینجارو بکوبم بهم...!"

از وقتی یونگی ، ب طبقه پایین وارد شد باعث جلب توجه  شخصی ک توی تاریکی روی مبلی نشسته بود وسیگار میکشید، شد اما خودِ یونگی خبر نداشت ...

یونگی کمی جلوتر رفت  اما با پسر قد بلندی برخورد کرد ک بدجور بوی الکل میداد.

"عاه ...من (سکسکه).. متاسف.. (سکسکه ) ام..."

یونگی با تاسف نگاهی ب پسر مقابلش که از شدت مستی تعادل درستی روی بدنش نداشت، کرد و گفت:

"اشکال نداره..."

اما مثل اینکه پسر مقابلش قصد ادامخ دادن ب راهشو نداشت . همونجا ایستاد و گفت:

"هی تو..(سکسکه) موهات خیلی ..(سکسکه) خوشرنگه..."

یونگی اخماش روی توی هم کرد و یقه پسر مقابلش رو گرفت :

"از تو نظر نخاستم...حالا هم راهتو بکش و برو!!"

پسر مقابلش ک ظاهرا ترسیده بود ، دستاشو ب نشوته تسلیم بالا اورد.یونگی یقشو ول کرد و اون فرد سریع از دستش فرار کرد.

اون شخص ک کمی دورتر توی تاریکی روی مبل نشسته بود کلا حواسش پرت یونگی بود و از این برخورد یونگی با اون پسر، پوزخندی زد و زیر لب بهش لقب "خفن" رو داد..

یونگی دستشو با روپوشش پاک کرد و دنبال جایی گشت تا بتونه بشینه اما با دیدن لورنزو  که مردی دستشو گرفته بود و اونو میکشید، سرجاش ایستاد و اون یکی دستشو گرفت:

"لورن خوبی؟!"

"یونگی کمکم کن..این مرده میخاد منو بزور-"
یونگی سریع ب سمت مردی ک دست لورنزو رو گرفته بود رفت.

" هی تو! داری چ غلطی میکنی؟!!"

"بتوچه نعنا کوچولو ...!"

"که ب من چه هان؟ بوی گند الکل میدی ..حالت خوش نیس...برو خونه ات.!"

"بتوچه !!"

یونگی لگد محکمی ب پای اون مرد زد  ک باعث شد  مرد مقابلش روی زمین بیفته و دست لورنزو رو ول کنه.
سزیع کنارش رفت و پاشو روی دیک مرد مقابلش گذاشت.

"سریع  گورتو گم.میکنی از این خراب شده وگرنه-"

پاشو ببشتر فشار داد و ادامه داد:

"میترکونمش!"

لورنزو پشت یونگی ایستاده بود و از جاش تکون نمیخورد.

"گورتو گم کن گفتم!!"

اون مرد  ک مست بود و همچین حال خوشی نداشت ، ب سختی از روی زمین بلند شد و سعی کرد هرجه سریعتر بزنه ب چاک .

مردی ک توی تاریکی درحال کشیدن سیگار بود و با دقت حرکات یونگی رو نگاه میکرد، لبخندش بزرگتر میشد .

"لورن خوبی؟!"

"خوبم یونگی...مرسی ...مرسی...درسته کارم سرویس دادنه  ولی این مرده خیلی ترسناک بود...واقعا ممنونم یونگی.."

یونگی لبخندی زد و خاهش میکنم کوچیکی زیر لب گفت،

"راستی...اینجا چیکار میکنی!؟ معمولا ب این طبقه نمیومدی...!"

"هوم...حصلم سررفته بود...!"

"اوکی خوبه..ولی هوای خودتو داشته باش !"

"دارم دارم !"

•|Sweet Ecstasy|•     :     •|خلسه شیرین|•     ‌Where stories live. Discover now