Part 16: 2/2

179 40 7
                                    


تهیونگ اروم شروع ب زمزمه کردن اهنگی کرد که چند روز پیش برای یونگی نوشته بود اما ب خوده یونگی.نگفته بود:

" He* looks like a blue parrot
(اون مثل طوطی آبی بود )

Would you come fly to me?
(میشه به سمت من پرواز کنی؟ )

I want some good day, good day, good day
(من یکم روز خوب میخوام، روز خوب روز خوب )

Good day, good day
(روز خوب، روز خوب )

Looks like a winter bear
(مثل یه خرس زمستونی)

You sleep so happily
(خیلی خوشحال میخوابی)

I wish you good night, good night, good night
(امیدوارم شب خوبی داشته باشی )

Good night, good night
(شب خوب، شب خوب )

Imagine your face
(صورتت رو تصور کن )

Say hello to me
(که به من سلام میکنه )

Then all the bad days
(بعد تمام روزهای بد)

They’re nothing to me
(برای من هیچ میشن )

With you
(باتو )

Winter bear
(خرس زمستونی )

Ooh, ooh, ooh
(اووه، اووه، اووه)

Sleep like a winter bear
(مثل یه خرس زمستونی بخواب )

Ooh, ooh, ooh
(اووه، اووه، اووه )

Sleep like a winter bear "*
(مثل یه خرس زمستونی بخواب )

یونگی با زمزمه اروم.تهیونگ ، باعث میشد پلک هاش بیشتر گرم  خاب بشه و حس کرد عاشق این شعر شده...زمزمه اروم تهیونگ ، درحالی که دست  کشیده و زیباش توی موهای یونگی تکون میخورد، برای یونگی بهشت خالص بود...یونگی عاشق صدای تهیونگ بود و براش حکم بهشت رو داشت، اون کنار تهیونگ، احساس امنیت میکرد و این.احساس امنیت باعث میشد ک یونگی بخاد بخابه..روی پای کسی ک دیوانه وار دوستش داره..

و همین تصور باعث شد ک یونگی روی پای تهیونگ ب خاب بره و دیگه چیزی از اطرافش نفهمه..

تهیونگ با لبخند و نگاهی عاشقانه، ب صورت یونگی، لبخندش بزرگتر شد و همچنان داشت موهاش رو نوازش میکرد.نور ماه ک ب صورتش برخورد میکرد و روشنش میکرد، اون رو  مثل ی هوری بهشتی میکرد.و زیباتر از همیشه شده بود...اشک کنار چشمش ، برق میزد و تهیونگ با خودش گفت: اون خیلی زیادی واسه این درد ها پاک و معصومه...
لب های صورتی رنگش ک برق میزدن باعث شد که تهیونگ نتونه خودشو کنترل کنه و اروم خم بشه و روشون رو ببوسه ، کمی سرشو عقب برد و دوباره ی بوسه دیگه روی لبای یونگی کاشت و سرشو بالا تر اورد و گونه سفیدش رو هم بوسید...

"کاش میدونستی ک فرزند ماه چقدر عاشقته..."

تهیونگ نمیخاست الان برگرده خونش، ولی خب نمیشد ک همینجور اینجا میموند!
اروم سر یونگی رو گرفت و بلند شد و سریع بالش رو زیر سرش گذاشت.پتوی روش رو درست کرد و نگاش کرد.
"فقط یبار دیگه!"

و سریع خم شد و لبای یونگی رو بوسید.

"شبت بخیر عشق کیم تهیونگ.."
اروم از توی اتاق بیرون رفت و درش رو پشت سرش بست و ماسکش رو زد.

"داری میری؟!"

لورنزو رو دید و گفت:

"اره..خابش برد...خیلی خسته بود..."
لورنزو سرشو با ناراحتی پایین انداخت و گفت:

"بهش داره خیلی سخت میگذره..قبلا بهتر تحمل میکرد و ب هیچ جاش نمیگزفت...ولی اللن نه..."

"...خیلی ضعیف شده.....وقتی من نیستم حواست بهش باشه...شب ها همیشه خودم میام ...باشه؟"

.
.
.

••••••••••••••••••••••••••••••••••

*: اهنگ winter bear از Kim Taehyung (BTS)
از اونجایی ک داشت واسه یونگی ک پسر بود، میخوند . باید اولش میگفت: he  :)

•|Sweet Ecstasy|•     :     •|خلسه شیرین|•     ‌Donde viven las historias. Descúbrelo ahora