32

334 74 16
                                    

ووت و کامنت یادتون نره!!🌟

.

.

.


قبل از اینکه لویی بتونه کلمه‌ای به زبان بیاره، هری اون رو از روی خودش بلند کرد و فاصله داد و زانوهای ‌خودش رو روی سینه‌ش جمع کرد.

"بخاطر‌ قیافه‌مه، نه؟ می‌دونستم، من در حالت عادی هم زشتم و الان، این کبودی‌ها فقط همه چیز رو بدتر کردند." هری گفت، درحالی که سرش پایین بود و به زانوهاش نگاه می‌کرد. لویی کمی جابجا شد و رو‌به‌روی هری نشست‌.

"هری؛ می‌دونی که بنظر من، تو زیباترین انسان روی زمین هستی. به این دلیل نیست. به خاطر چیز‌هایی هست که به تازگی اتفاق افتادند. می‌دونم که تو و چیس چند ماه پیش از هم جدا شدید، اما اون اخیرا بطور خیلی بدی بهت آسیب جسمانی وارد کرد و چنین چیزی احتمالا خیلی شوکه‌کننده و ناراحت‌کننده ست.
از این هم نگذریم که قبل از اینکه از هم جدا بشید، چطور ازت سوء‌‌استفاده عاطفی ‌کرد. فکر می‌کنم باید تا وقتی که به چند جلسه مشاوره رفتی، صبر کنیم." لویی به جلو خم شد تا همونطور که در‌حال صحبت کردن بود، دستِ هری رو بگیره.

"من حاضرم تا ابد منتظرت بمونم و فقط می‌خوام قبل از اینکه بیشتر باهم صمیمی و راحت بشیم، مطمئن بشم که حال و احوالت خوبه. نمی‌خوام فکر کنی که این رابطه‌مون فقط برای داشتن رابطه جنسیه. من خیلی خیلی دوست دارم، هری. گاهی نمی‌تونم حتی بخوابم، چون دارم تمام مدت بهت فکر می‌کنم‌. دوست دارم تو به قرارهای عاشقانه ببرم، همراهت به ماجراجویی و گردش برم و فقط همراهت زندگی کنم.
خیلی خب، لعنت، بطرز احمقانه‌ای عاشقانه و کلیشه‌ای شد. اما این حقیقته و امیدوارم نترسیده باشی." لویی به دست‌هاشون که در هم قلاب شده بودند، نگاه کرد؛ درحالی به هری و آینده‌ای که برای خودشون می‌دید، فکر می‌کرد و لبخند می‌زد.

"می‌خوامش. من تمام چیزهایی رو که گفتی رو خیلی بدجور می‌خوام، لویی. فکر می‌کنم حق با توعه، ما باید یکم بیشتر صبر کنیم. من فقط به این عادت کردم که رابطه جنسی تنها راهی هست که بتونم آدمی رو که دوست دارم رو نزدیک به خودم نگه دارم. من... هروقت که با چیس بودم، این تمام چیزی بود که می‌خواست. و اگر حس و حوصله انجامش رو نداشتم، مجبورم می‌کرد برگردم خونه یا پیاده‌م می‌کرد و بعد، بهم پیام می‌داد که "دوست‌دختر"ش چطور به جای من اون کار رو انجام می‌داد و اینکه اون چقدر بهتر از منه. هیچ‌وقت کسی رو نداشتم که من رو برای چیزی بیشتر از فقط این کار بخواد. و من هم تو رو دوست دارم، لویی. احتمالا تو، تنها کسی هستی که چنین حسی نسبت بهش دارم؛ حتی کراش‌های احمقانه‌ی دبیرستانی‌م هم چنین حسی رو برام ایجاد نمی‌کردند." هری، با شیطنت، حرفش رو به پایان رسوند و لویی خنده کوتاهی کرد و هری رو به سمت خودش کشوند.

Insecure Texting [L.S] (Persian Translation)Where stories live. Discover now