Part 4

1.5K 283 85
                                    

Jisung:

باورم نمیشد که هیونجین میخواست من رو ببوسه ، تعجب کرده بودم ، چرا اون اینطوری شده ، احتمالا به خاطر سوجو مست کرده و حواسش نیست ، آره همین طوره

از دستشویی که بیرون اومد با خنده سمتش رفتم ، قبل از اینکه حرفی بزنم ، صدای زنگ در اومد
چشمای هردومون گرد شد و با تعجب بهم نگاه کردیم

هیونجین بهم اشاره کرد که توی اتاق برم ، توی اتاق رفتم و در رو بستم

آروم پشت در گوش میدادم ببینم کیه

هیونجین : مینهو ، اینجا چیکار میکنی؟

با اسمی که شنیدم دستام یخ کرد و توی جام لرزیدم ، اون اینجاست ، باورم نمیشه

مینهو : اومدم یکم باهم سوجو بخوریم

هیونجین : اوکی بشین ، برم بیارم

مینهو: انگار از قبل داشتی میخوردی

هیونجین : آره ، عادت دارم

مینهو: چرا دوتا میخوری؟ اونم نصفه

هیونجین : استایلم اینطوریه

مینهو : نمیدونستم

شنیدن صداش بهم آرامش میداد ، دلم میخواست دوباره ببینمش ، یواشکی از سوراخ گوشه در نگاش کردم

با دیدنش دلم لرزید ، اشک توی چشمام جمع شد ، چهره اش خیلی گرفته بود

هیونجین : بیااااا ، بزن بر بدن

مینهو: ممنون

هیونجین : چیشده که میخوای مست کنی ؟

مینهو : تو نمیدونی چرا میخوام مست کنم

هیونجین : به خاطر جیسونگ؟

مینهو : اوهوم

هیونجین : تو هرشب داری به خاطرش مست میکنی ،بابا بیخیالش اون دوماهه که رفته پی زندگیش ، احتمالا الان بهت فکر هم نکنه

مینهو عصبی شد و کل سوجو رو یه باره سر کشید ، نگرانش بودم ، داشت زیاده روی میکرد ، تاحالا ۵ تا بطری خورده بود

هیونجین : مینهو داری گریه میکنی؟

از حرف هیونجین چشمام گرد شد

مینهو: هیونجینااا ، حالم بده ، دلم براش تنگ شده ، اون بهم گفت منتظرم میمونه اما نموند ، حالم خیلی بده خیلی خیلی بده

با حرفش نتونستم طاقت بیارم اشکام خود به خود می ریخت ، به هق هق افتاده بودم ، دستم رو جلوی دهنم گرفتم که صدام بیرون نره

هیونجین : مینهو حست دقیقا بهش چیه؟

مینهو همونطور که داشت گریه میکرد گفت

مینهو : دوسش دارم

دیگه نمیتونستم جلوی خودم رو بگیرم بی اراده اشک می ریختم ، با زانو روی زمین نشستم و توی دلم گفتم منم دوست دارم

Heartless ^Minsung^Where stories live. Discover now