Jisung:
باورم نمیشد که هیونجین میخواست من رو ببوسه ، تعجب کرده بودم ، چرا اون اینطوری شده ، احتمالا به خاطر سوجو مست کرده و حواسش نیست ، آره همین طوره
از دستشویی که بیرون اومد با خنده سمتش رفتم ، قبل از اینکه حرفی بزنم ، صدای زنگ در اومد
چشمای هردومون گرد شد و با تعجب بهم نگاه کردیمهیونجین بهم اشاره کرد که توی اتاق برم ، توی اتاق رفتم و در رو بستم
آروم پشت در گوش میدادم ببینم کیه
هیونجین : مینهو ، اینجا چیکار میکنی؟
با اسمی که شنیدم دستام یخ کرد و توی جام لرزیدم ، اون اینجاست ، باورم نمیشه
مینهو : اومدم یکم باهم سوجو بخوریم
هیونجین : اوکی بشین ، برم بیارم
مینهو: انگار از قبل داشتی میخوردی
هیونجین : آره ، عادت دارم
مینهو: چرا دوتا میخوری؟ اونم نصفه
هیونجین : استایلم اینطوریه
مینهو : نمیدونستم
شنیدن صداش بهم آرامش میداد ، دلم میخواست دوباره ببینمش ، یواشکی از سوراخ گوشه در نگاش کردم
با دیدنش دلم لرزید ، اشک توی چشمام جمع شد ، چهره اش خیلی گرفته بود
هیونجین : بیااااا ، بزن بر بدن
مینهو: ممنون
هیونجین : چیشده که میخوای مست کنی ؟
مینهو : تو نمیدونی چرا میخوام مست کنم
هیونجین : به خاطر جیسونگ؟
مینهو : اوهوم
هیونجین : تو هرشب داری به خاطرش مست میکنی ،بابا بیخیالش اون دوماهه که رفته پی زندگیش ، احتمالا الان بهت فکر هم نکنه
مینهو عصبی شد و کل سوجو رو یه باره سر کشید ، نگرانش بودم ، داشت زیاده روی میکرد ، تاحالا ۵ تا بطری خورده بود
هیونجین : مینهو داری گریه میکنی؟
از حرف هیونجین چشمام گرد شد
مینهو: هیونجینااا ، حالم بده ، دلم براش تنگ شده ، اون بهم گفت منتظرم میمونه اما نموند ، حالم خیلی بده خیلی خیلی بده
با حرفش نتونستم طاقت بیارم اشکام خود به خود می ریخت ، به هق هق افتاده بودم ، دستم رو جلوی دهنم گرفتم که صدام بیرون نره
هیونجین : مینهو حست دقیقا بهش چیه؟
مینهو همونطور که داشت گریه میکرد گفت
مینهو : دوسش دارم
دیگه نمیتونستم جلوی خودم رو بگیرم بی اراده اشک می ریختم ، با زانو روی زمین نشستم و توی دلم گفتم منم دوست دارم
YOU ARE READING
Heartless ^Minsung^
Fanfictionکاپل اصلی : minsung کاپل فرعی : hyunsung _ changlix ژانر : خشن ، درام ، اسمات 🔞 توضیح : مینهو عاشق پسری میشه که پدر اون پسر قاتل پدر مادرشه ، قبل از این که این موضوع رو بفهمه ، همه سعی میکنن جیسونگ رو از مینهو قایم کنن ، اما ........