Jisung :
مینهو : یعنی از الان میخوام زندانیت کنم
چشمام از تعجب گرد شد ، حرفی که زد برام خیلی عجیب بود.
زندانیم کنه؟؟
آخه چرا؟؟؟
نمیتونم درکش کنم.
آب دهنم رو قورت دادمو با لرزشی که از بغض توی صدام بود گفتمجیسونگ : مین...مینهو لطفا ..می دونم الان عصبانی...هستی و..
صداش رو یکم بلند کرد
مینهو : همین که گفتم ، دیگه نمیخوام چیزی بشنوم
ازم فاصله گرفت و از روی تخت بلند شد.
حوله ش رو از روی چوب لباسی گوشه ی اتاق برداشت و سمت حموم رفت ، در حموم رو باز کرد ، توی حموم رفت ، قبل از بستن در حموم بهم نگاهی انداختمینهو : پاشو لباس هاتو بپوش سرما نخوری
در حموم رو بست ، چند دقیقه ای به حموم خیره شده بودم.
چرا چرا اینکارو میکنه؟
آخه برای چی انقدر عصبانیه؟
یعنی به خاطر اینکه گفتم هیونجین مهربونه؟
خب من فقط میخواستم از هم کینه نداشته باشنزانوهامو توی بغل گرفتمو لب هامو روی زانوهام گذاشتم.
حالا باید چیکار کنم؟
من...من دلم نمیخواد زندانی باشم.
بعد از اینکه پدرم قاتل شد همیشه توی خونه زندانی بودم ، از زندانی بودن متنفرم.
نمیذارم زندانیم کنه ، من...منم احساس دارم ، آدمم میخوام اونطوری که دوست دارم زندگی کنم.
مطمئنم این حرف هارو جدی نگفته ، آره نگفته مینهو خیلی منو دوست داره اون هیچوقت زندانیم نمیکنه. از روی تخت بلند شدمو یه دست لباس برداشتمو پوشیدم.
از حموم بیرون اومد ، سمتش رفتمو خودمو توی بغلش انداختم.جیسونگ : گرسنمه
دستاشو دور کمرم گذاشت
مینهو : چند لحظه صبر کن لباس بپوشم زنگ میزنم برامون غذا بیارن.
جیسونگ : اوهوم
سمت کمد لباسی رفت و شروع کرد به پوشیدن لباس هاش.
جیسونگ : مینهو؟
مینهو : جانم؟
جیسونگ : مینهو این حرف هایی که زدی جدی بود؟صداش جدی تر و محکم تر شد
مینهو : معلومه
جیسونگ : آخه چرا؟؟
مینهو : دلیلش به خودم مربوطهحرصم گرفت صدامو بلند کردم
جیسونگ : یعنی چی به خودت مربوطه ؟ تو داری منو زندانی میکنی این به منم ربط داره.
اخم شدیدی به ابروهاش داد و گفت
مینهو : از زمانی که مال من شدی دیگه اختیاری از خودت نداری
همونطور که حرف میزد سمتم قدم بر میداشت
مینهو : برای زندگیت من تصمیم میگیرم ، من میگم کجا بری و کجا بیای ، چی بخوری و چی نخوری ، من میگم کی بخوابی و کی بیدار بشی ، با کی حرف بزنی و با کی حرف نزنی.
YOU ARE READING
Heartless ^Minsung^
Fanfictionکاپل اصلی : minsung کاپل فرعی : hyunsung _ changlix ژانر : خشن ، درام ، اسمات 🔞 توضیح : مینهو عاشق پسری میشه که پدر اون پسر قاتل پدر مادرشه ، قبل از این که این موضوع رو بفهمه ، همه سعی میکنن جیسونگ رو از مینهو قایم کنن ، اما ........