Part 8

1.9K 234 54
                                    

Jisung:

از تشنگی از خواب بلند شدم ، به سختی روی تخت نشستم ، همه جای بدنم از درد تیر می کشید و جای زخمای صورت و بدنم ورم کرده بودن ، سرم رو سمت مینهو چرخوندم ، خیلی آروم خوابیده .
سعی کردم خودم رو تکون بدم بلندشم برم آب بخورم ولی نمی تونستم ، خیلی درد داشتم.
دوباره سعی کردم ولی فایده نداشت هرچی بیشتر تلاش میکردم ؛ درد بیشتری می کشیدم.
الان دیگه نمیتونستم حتی دراز بکشم ، از درد شروع به گریه کردم.
سعی کردم مینهو رو بیدار کنم تا کمکم کنه و با بغضی که توی صدام بود صداش زدم

جیسونگ : می...نهو مین...هو

چشماش رو باز کرد و نگام کرد ، بلند شد و نشست

مینهو : چیه ؟ چیشده ؟

شروع کردم به گریه کردن ؛ بازوهام رو گرفت

مینهو : چیشده؟ چرا نشستی؟ حالت خوب نیست؟

سعی کردم خودم رو توی بغلش بندازم ، متوجه شد میخوام بغلش کنم ؛ خودش جلو اومد و دستاش رو دور کمرم حلقه کرد ، دستام رو دور گردنش حلقه کردم و محکم بهش چسبیدم ، دستش رو نوازش وار روی کمرم می کشید و بوسه های ریزی روی گردنم میزد.

مینهو : چرا بلند شدی؟
جیسونگ : تشنه م بود. خواستم برم آب بخورم ولی نتونستم بلند شم

آروم ازم فاصله گرفت و از روی تخت بلند شد و برام آب آورد ؛ لیوان رو ازش گرفتم و آب رو خوردم ؛ لیوان رو ازم گرفت و روی میز گذاشت
جلو اومد و براید استایل بغلم کرد ، توی حموم بردم
و آروم توی وان گذاشتم.
آب گرم رو توی وان باز کرد

مینهو : یکم توی آب گرم بشین حالت جا بیاد

سرم رو به نشونه تایید تکون دادم ، لبخندی زد و از حموم بیرون رفت.
بعد از یک ساعت ، صدای های عجیبی می شنیدم ، انگار داره وسایل رو جابه جا میکنه ، بعد از چند دقیقه دیگه صدایی نیومد و توی حموم اومد.
نگاش کردم

مینهو : بهتری؟
جیسونگ : اوهوم~

دوبار لبخند زد و آب دوش رو باز کرد و لباساش رو از تنش در آورد و زیر آب رفت .
به بدنش خیره شده بودم و چشم ازش بر نمی داشتم ، بعد از اینکه سرش رو شست ، نیم نگاهی بهم انداخت ، سریع روم رو اونور کردم.

مینهو : راحت باش ، مشکلی ندارم

برگشتم نگاش کردم ، بهم لبخند زد

مینهو : اگه بهتر شدی بیا حموم کن
جیسونگ : باشه

آروم آروم بلند شدم ، سمتم اومد و دستم رو گرفت و کمک کرد از وان بیرون بیام.
زیر دوش بردم و با دستش موهام رو زیر آب خیس میکرد.
شامپو رو آورد و روی سرم ریخت و شروع به مالش دادن موهام کرد.
سرم رو زیر آب برد ، چشمام رو بستم و دستام رو روی پهلوهاش گذاشتم.
.
.
بعد از حموم کردنمون مینهو دوتا حوله آورد و یکی رو تن من کرد و اون یکی رو خودش پوشید.
از حموم بیرون رفتیم ، الان بهتر میتونستم راه برم ، روی تخت نشستم ، مینهو یه حوله آورد و شروع به خشک کردن موهام کرد.
الان نسبت به دیشب مهربون تر شده بود
خیلی دلم واسش تنگ شده بود ، الان احساس آرامش دارم ، هر بلایی هم سرم بیاره به کنارش بودن می ارزه.

Heartless ^Minsung^Where stories live. Discover now