Part 18

1.2K 199 85
                                    

Jisung :

به کره رسیدیم ، همونطور که مینهو مچ دستمو گرفته بود و با خودش می کشید از هواپیما پیاده شدیم.
واقعا خیلی تغییر کرده ، طوری باهام رفتار میکنه که انگار من حیوونشم.
تا کجا و کی باید تحمل کنم ، اون...اون داره آزارم میده.
سمت چمدونامون رفتیم و گرفتیمشون.

چانگبین : مینهو با جیسونگ بیاین بریم خونه ما ، امشب باهم شام بخوریم

مینهو : لازم نکرده

چانگبین هیونگ با تعجب به مینهو خیره شد
فلیکس جلو اومد و بازوی مینهو رو گرفت

فلیکس : هیونگ تو چت شده؟

مینهو با خشم زیاد دستش رو از دست فلیکس کشید و با صدای تقریبا بلندی گفت

مینهو : دست به من نزن فهمیدی؟

سونگمین هم جلو اومد

سونگمین : مینهو چته ؟؟ چرا اینطوری میکنی؟؟
مینهو : یه چیزی رو توی گوشتون فرو کنین ، از الان به بعد دیگه نمیخوام هیچکدومتون رو ببینم ، فهمیدین؟؟ دیگه نه به من نزدیک میشین نه به جیسونگ.
توی شرکت هم فقط به عنوان همکار کار میکنیم

سریع دستمو کشید و منو با خودش برد.
تموم شد ، همه چی تموم شد دیگه حتی دوست و آشنا هم ندارم.
دوباره تنها شدم ، مثل ۱۵ سال پیش توی یه خونه تنها و زندانی.
چرا...آخه چرا اونارو از خودمون دور کرد ، اونا دوست و تنها آشنا های ما هستن پس چراااا؟؟

.
.

وارد خونه شدیم ، بی توجه بهش توی اتاق رفتم ، مینهو چمدون به دست دنبالم اومد.
روی تخت نشستم ، مینهو وسایل هارو گوشه اتاق گذاشت و سمتم اومد.
روی تخت کنارم نشست ، به محض نشستنش کنارم ، سریع از روی تخت بلند شدمو سمت در رفتم.
یهو بلند شد و بازوم رو گرفت و محکم منو سمت خودش کشید ، یه دستش رو دور کمرم حلقه کرد و بدن هامون رو بهم چسبوند و با دست دیگه ش گردنم فشرد و جلو آوردو با زاویه دادن به سرش ، لب هاشو روی لب هام گذاشت و بوسه ی عمیقی رو شروع کرد.
محکم و تند تند لب هامو می مکید ، کاملا بی حرکت ایستاده بودمو نسبت به احساساتش بیخیال بودم.
بین مک های عمیقی که به لب هام میزد ازم جدا شد و نالید

مینهو : منو ببوس

دوباره ازم لب گرفت ، دوباره بهش توجهی نکردمو لب هامو بی حرکت گذاشتم.
دوباره از لب هام جدا شد و بلندتر و پر خواهش تر نالید

مینهو : منو ببوس... عزیزم توهم منو ببوووس

دوباره شروع به بوسیدنم کرد ، بازم بی حرکت موندم
اینبار با گرفتن گازی ریزی از لب هام جدا شد و داد کشید

مینهو : منو ببوووس لعنتییی ، چرا نمی بوسیم ، هاااااان؟؟؟؟

جیسونگ : بهت که گفتم احساسات من.....

Heartless ^Minsung^Where stories live. Discover now