Heartless ^Minsung^

Part 15

Hyunjin:

بعد از تماس های پی در پی روی گوشیم ، گوشی رو خاموش کردم.
نمیدونم چرا ولی نمیخوام کسی پیدامون کنه ، میخوام جیسونگ پیشم باشه.
مینهو متاسفم نمیخوام بهت بدمش.

به جیسونگ نگاه کردم خیلی آروم روی تخت بیمارستان خوابیده بود ، سمت دکترش رفتم

هیونجین : دکتر حالش چطوره؟؟؟

دکتر : مقدار زیادی خواب آور بهش تزریق شده برای همین تا یه مدت کوتاه پاهاش بی حس میمونن

هیونجین : باید چیکارکنم حالش خوب بشه؟؟

دکتر : امشب رو استراحت کنه خوب میشه ولی بیشتر باید مراقبش باشی اون خیلی ضعیفه

هیونجین : ممنون دکتر

بعد از رفتن دکتر کنار جیسونگ روی تخت نشستم ، دستمو سمت سرش بردم و خیلی آروم موهای لخت و نرمش رو نوازش میکردم.
آروم خوابیده بود ولی اخمی از نگرانی و ناراحتی به ابروهاش داده بود و نفس های گرمش رو بی صدا بیرون میداد.
تصمیم گرفتم زودتر از اینجا بریم ، گوشیم رو از توی جیبم درآوردم و اینترنتی بلیت هواپیما برای لاس وگاس گرفتم.

.
.
.

Minho :

بعد از این که شنیدم تلفن هیونجین خاموشه ، دیوونه شدم ، اشک هام بی وقفه روی گونه هام لیز میخوردن ، لرزش وحشتناکی توی دستام به وجود اومد ، قلبم تیر می کشید و نفس کشیدن برام سخت شد.
چرا چرا باید این همه بدبختی رو تحمل کنیم مگه ما چه کار اشتباهی انجام دادیم .
جیسونگ من ، عشق من ، منو ببخش ، منو ببخش که انقدر ضعیف و بی عرضه م ، که نمیتونم ازت مراقبت کنم
گریه های بی صدام تبدیل به هق هق شد و با مشت به زمین می کوبیدم.
فلیکس اومد سمتم ، دستاش رو دور بدنم حلقه کرد ، محکم بهم چسبید و موهام رو نوازش میکرد.

فلیکس : گریه نکن هیونگ ، مطمئنم حالش خوبه

چانگبین جلو اومد

چانگبین : حق با فلیکسه مطمئن باش هیونجین بهش صدمه نمیزنه

با خشم نگاش کردم و دندونام رو روی هم فشار دادم ، فلیکس رو کنار زدم ، از جام بلند شدم و سمتش رفتم.
یقه شو گرفتم و با نفرت بهش خیره شدم.
با غم نگام کرد و سرش رو پایین انداخت

چانگبین : معذرت میخوام ، فکرنمیکردم هیونجین چنین کاری بکنه ، فقط می خواستم جیسونگ صدمه نبینه

یقه شو توی دستم فشار دادم و محکم تکونش میدادم و داد کشیدم

مینهو : ساکت شوووو ، هر چی می کشم از دست شماها می کشم ، صمیمی ترین دوستااااااام.

یهو سرم گیج رفت و تعادلم رو از دست دادم ، دیگه هیچی نفهمیدم ، فقط صدای داد فلیکس رو شنیدم و همه جا تاریک شد.