Part 9

1.9K 224 89
                                    

Minho:

چشمام رو باز کردم ، اتاق روشن شده ، به ساعت روی دیوار نگاه کردم ، ۸ صبح بود.
دستام رو توی موهام کردم و روی تخت نشستم ؛ سرم رو برگردوندم و به جیسونگ نگاه کردم.
کاملا خودشو توی پتو قایم کرده بود و فقط موهای ابریشمی و لختش پیدا بودن. سمتش رفتم و بوسه ای روی موهاش گذاشتم ، یکم جابه جا شد و پتو تا روی سینه ش پایین اومد ، نیشخندی زدم و دست راستش رو توی دستم گرفتم ، سرم رو نزدیک دستش بردم و روی هر انگشتش بوسه ای گذاشتم.
دستش رو روی تخت گذاشتم و بلند شدم ، لباسام رو پوشیدم و قبل از بیدار شدن جیسونگ از خونه رفتم.
.
.
از ماشین پیاده شدم و به سمت در شرکت اومدم ، سونگمین و هیونجین روی صندلی های کنار در شرکت نشسته بودن ، به محض دیدنم ، بلند شدن و سمتم اومدن .
به بادیگاردای دم در شرکت اشاره کردم ، سریع سمتم اومدن و جلوی اون دوتا رو گرفتن.
هردوشون داد میزدن که ولشون کنن

سونگمین : مینهو باید باهات صحبت کنم فقط چند لحظه

بدون توجه بهشون وارد شرکت شدم و داخل دفترم رفتم ، چانگبین اونجا بود

مینهو : زود اومدی
چانگبین : اومدم حرف بزنیم
مینهو : اوکی ، بشین

سر میز نشستیم ، منشی رو صدا زدم و گفتم دوتا قهوه بیاره

مینهو : خب ؟؟
چانگبین : میخوای چیکار کنی؟
مینهو : در چه مورد؟
چانگبین : سونگمین و هیونجین

منشی در زد ، وارد شد ، قهوه ها رو روی میز گذاشت و رفت بیرون
به صندلی تکیه دادم

مینهو : دیگه نمیخوام ببینمشون
چانگبین : مینهو سر عقل بیا ، ما همه دوستای بچگی هم هستیم ، سونگمین هم با ما بزرگ شده و تمام عمرش رو توی خونه شما گذرونده و بهتون خدمت کرده ، اون فقط به خاطر خودت چیزی بهت نگفته ، می ترسید اگه تو بفهمی اون پسره ، پسر قاتل خانوادته ، حالت بدتر از این بشه ، هیونجین و سونگمین و حتی اون پسره به خاطر اینکه می ترسیدن تو بیماریت بدتر بشه موضوع رو ازت مخفی کردن

از سر میز بلند شدم و تقریبا حرفام رو با داد زدم

مینهو : مشکل من همینه ، مشکل من اینه که همه به جای من تصمیم گرفتن ، سونگمین به جای من تصمیم گرفت ؛ جیسونگ رو از من قایم کردم و باعث شد من بیماری قلبی بگیرم؛ هیونجین به جای من تصمیم گرفت و عاشق جیسونگ من شد ، جیسونگ بجای من تصمیم گرفت و منو دیوونه کرد

شروع به گریه کردم ، چانگبین بلند شد و منو توی بغل گرفت

چانگبین : حتما خیلی اذیت شدی ، میدونم برات سخته ولی سعی کن آروم باهاش کنار بیای و ببخشی شون

از بغلش بیرون اومدم

مینهو : نمیتونم ببخشم شون
چانگبین : الان جیسونگ پیش توئه ، پس دیگه نگران چی هستی ، با گذشت زمان همه چی درست میشه

Heartless ^Minsung^Where stories live. Discover now