Episode 4

843 310 82
                                    

"پرسیدم چرا جوابشون- یعنی... جوابمون رو ندادی؟"

دوست ماریتا درحالی که دست هاش رو پشتش بهم گره زده بود و نسیمِ بهاری موهای چتریش بهم می ریخت به سمتم اومد.

"چون اونا- شما دخترین و من یه پسرم!"
جوری جواب دادم که انگار این منطقی ترین دلیل توی دنیاست. منطقی که درست به نظر نمیرسید اما همه قبولش داشتن و این برای درست بودنش کافی بود.

"اینو که خودمم میدونم ولی هنوز ربطش رو نمیفهمم!"

اون تو چند قدمیم ایستاد و مستقیم بهم خیره شد. حتی از نگاهشم معلوم بود که قصد داره من رو به چالش بکشه و من درک نمیکردم چرا اما جوابش رو دادم.

"خب..."
گفتم و ناخودآگاه طبق عادت وقتایی که جدی فکر میکنم سرم رو کمی به کنار خم کردم.
"چون...چون من نباید هیچ وقت جواب بدم. اینجوری تو چشم بقیه چه پسری میشم؟ پسری که با دخترها دهن به دهن میشه و باهاشون دعوا میکنه. این...این درست نیست."

"جالبه، پس یعنی به اینکه 'بقیه' چطور میبیننت بیشتر از اینکه 'خودت' چطور خودت رو میبینی اهمیت میدی؟"
دوست ماریتا ابروش رو بالا انداخت و منتظر بهم نگاه کرد.

اما من اصلا نمیدونستم داره درمورد چی حرف میزنه! یا شاید هم میدونستم اما حتی فکر کردن بهش انقدر برام عجیب بود که فهمیدنش رو انکار کنم.

"من از پس اون ها برنمیام. اونها همیشه درحال ورزش کردن ان، اگه به گوش همه برسه که جوابشون رو دادم فقط برای خودم بد میشه!"
عصبی داد زدم و با لحن تندی بهش پریدم. نمیفهمیدم انگیزه اش از پرسیدن این سوال ها چیه اما هر چی که بود بهم حس خوبی نمیداد.

"تو یه پسری اما این دلیل نمیشه که ضعیف یا بزدل هم باشی، میتونی از خودت دفاع کنی و جوابشون رو بدی!"
دختر چشم آبی هم متقابلا صداش رو بالا برد و فاصلمون رو کمتر کرد.

"آره، گفتنش خیلی راحته وقتی خودت یه دختری!"
برای اولین بار حین حرف زدن مستقیم تو چشم هاش نگاه کردم و با عصبانیت غریدم. کاری که باعث شد قلبم با هیجان به سینه ام بکوبه.

داشتم چیکار میکردم؟ همین الان گفتم نباید با دخترها بحث کنم و به یه طریقی، اون تونست بدون اینکه متوجه شم کاری کنه که دقیقا همین کار رو انجام بدم!

لبخندی که روی لبهاش نشست نشون میداد اون هم داره به همین فکر میکنه. پس به محض اینکه نگاهم رو پایین انداختم عقب رفت و از گوشه ی چشمم دیدم که شونه اش رو بالا انداخت قبل از اینکه بگه:"انجام دادنش هم سخت به نظر نمیرسه با اینکه طبق گفته ی خودت، تو یه پسری!"

جوابی برای حرفش نداشتم و به نظر هم نمی رسید که اون منتظر جوابی باشه چون خیلی سریع ازم فاصله گرفت و بین درخت ها ناپدید شد.

***

لویی مورد علاقم این لوییه.

من که دارم با پارت های کوتاه خیلی حال میکنم.
شما چطور؟

دنیای وارونه یا دنیای خودمون؟

نظر من اینه هیچ کدوم.
یه دنیای متعادل لطفا.

لاو یووووو❤
-SIZ

Upside Down [L.S]Where stories live. Discover now