Episode 9

697 245 87
                                    

نیمه ی دوم و دقیقه های پایانی بازی بود. تمام حواس بدنم تبدیل به چشم و گوش شده بود، نگاهم فقط لارا رو دنبال میکرد و همه چیز جز اون فقط تو پس زمینه ی بلوری ذهنم قرار می گرفت.

شلوار کوتاهی که پوشیده بود پاهای خوش فرم و شیو شده اش رو خیلی خوب به نمایش گذاشته بود.‌ شیو کردن کاری بود که برای ما پسرها غدقن شده بود. قانونی نانوشته که من با تمام وجود دلم میخواست بشکنمش اما شجاعتش رو نداشتم.

برای چند ثانیه حواسم پرت شد و وقتی به خودم که صدای فریاد بلندی توی زمین بازی پیچید و بعد صدای سوت داور. ترسیده از جا پریدم تا با چشم هام دنبال لارا بگردم اما اشتباهم دقیقا همینجا بود.

توپی که بازیکن تیم حریف با صربه زدن از زیر پای لارا درآورده بود به شدت به سمت بیرون زمین و تماشاچی ها پرت شده بود و قبل از اینکه بتونم خودم رو کنار بکشم محکم توی سرم خورد!

شدت ضربه به حدی بود که به عقب پرت شدم و جایی درست کنار شقیقه ام تیر کشید. چشم هام رو محکم روی هم فشار دادم و سعی کردم با حرکت دستم به نایل که با نگرانی تکونم میداد بفهمونم با اینکار فقط داره حالم رو بدتر میکنه.

"هی! تو حالت خوبه؟"

با شنیدن صدای لارا دردی که توی سرم پیچیده بود رو فراموش کردم. ناخواسته از جا پریدم و صاف نشستم.
"من- آره‌. اون چیزی نبود! من خوبم."

ابروهای لارا که از روی نرده به سمتم خم شده بود بالا رفت و خودش رو کمی جلوتر کشید.
"مطمئنی خوبی؟!"

"نه."
مسخ چشم هاش جواب دادم و وقتی فهمیدم چی گفتم عصبی خندیدم. آره، من واقعا خوب نبودم.
"منظورم اینه که درد داشت ولی نه اونقدر..."

و بعد برای فرار از زیر سنگینی نگاهش خم شدم و توپ رو از جلوی پام برداشتم. اون رو به سمتش گرفتم و نگاهم رو از صورتش پایین تر بردم تا مستقیم بهش نگاه نکنم.

اما با دیدن برجستگی هایی که باوجود پیراهن و یقه ی بسته اش به خوبی معلوم بود سریع نگاهم رو دوباره بالا گرفتم.
من یه منحرف لعنتی نبودم!

"ممنون. حالا که بخاطر بی احتیاطی من آسیب دیدی میتونی بعد از بازی بمونی و تو جشن شرکت کنی تا برات جبران کنم!"
لارا جواب داد و بدون اینکه منتظر جوابی از طرف من باشه، بعد از زدن چشمکی که انگار عادتش بود، ازم دور شد.‌

اون بهم گفته بود بعد از بازی بمونم؟؟؟؟؟!!!!!

"هی اون بهت چی گفت؟"

نایل پرسید و من شوکه پلک زدم و سر جام نشستم. لارا میخواست برام جبران کنه؟! اما چجوری؟!

سرم دوباره تیر کشید و من جای آسیب دیده رو با کف دستم فشار دادم. مهم نبود جواب سوال هام چیه. من باید برمیگشتم خونه و امکان نداشت که بتونم تو این جشن شرکت کنم!

"هیچی، مهم نیست."

***

لویی پسرم دل میبره
نمیگه هری بچم الان باید چیکار کنه هق...

بیاین شما چندتا از کلیشه های جنسیتی که میشناسین رو بگین که من ازشون استفاده کنم.

لاو یو گایز
-Siz♡

Upside Down [L.S]Where stories live. Discover now