دو ماه بعد
بکهیون چشماشو با خستگی باز کرد و به سقف بالای سرش خیره شد
: امروزم شروع شداز جاش بلند شد و تخت تک نفرشو مرتب کرد .سمت سرویس بهداشتی که گوشه اتاق کوچیکش بود رفت.بعد شستن دست و صورتش از پلهایی که اتاقشو به کافه پایین وصل میکردن ، پایین رفت
:سلام بک
بکهیون بعد دیدن جکسون لبخند کم رنگی روی صورتش نشست
:سلام جکی ، دیر کردم؟:البته که نه. بشین تا برات قهوه بیارم
جکسون بعد اینکه موهای بکهیونو بهم ریخت پشت پیشخون رفت و فنجون سفید رنگی رو برداشت و مشغول آماده کردن قهوه شد. بکهیون روی اولین صندلی چسبیده به پیشخون نشست
:میشه کیکم بخورم جکی؟
سعی کرد چشماشو مثل گربه هایی که بارون خورده بودن مظلوم کنه.جکسون با دیدن صورت پسر، از پشت پیشخون محکم لپشو کشید :هووووووم تا وقتی اینشکلی برام کیوت میشی البته که میتونی!
نیش بکهیون سریع باز شد زبونشو برای کیکی که پسر روبه روش همراه قهوه آورده بود، دور لبش کشید
: ممنون جکجکی
با خوردن یه تیکه از کیک دستشو به نشونه عالیه سمت پسر خوش قیافه روبه روش گرفت
:همیشه کارت درست بود برای همین کراشم بودی توی مدرسه
جکسون چشماشو براش چرخوند
: خوبه کراشت بودمو وقتی بهت پیشنهاد دادم دوست پسرم باشی یه لگد زدی توی وسط پاهام!بکهیون قهوه ای که داشت میخورد توی گلوش پرید
: ......هنوز....یادته؟!......:دردش چیزی نبود که بشه فراموشش کرد کیوتی!
جکسون از صورت قرمز شده بکهیون خندش گرفت و دوباره موهاشو بهم ریخت.
: فکر کنم امروز تولد تهیونگه درسته؟ نمیخوای بهش زنگ بزنی بک؟! از وقتی اومدی پیش من ندیدم با خانوادت در تماس باشی. مشکلی که پیش نیومده درسته؟!
استرسی که همیشه ته دلش بود دوباره باعث شد لبخند صورتش کج و کوله بشه
: درسته امروز تولدشه و شب باهاش تماس میگیرم نگران نباش چرا باید مشکلی باشه؟! نکنه ناراحتی که پیشت موندم هوووم؟
دوباره چشماشو مظلوم کرد. جکسون ابروهاشو برای پسر کوچولو جلوش ،که همیشه برای فرار کردن از این بحث خودشو لوس میکرد بالا انداخت.
: بکهیون تو حتی گوشی هم نداری. حتی گوشی که بهت دادمو استفاده نکردی. پس چطوری میگی باهاشون در تماسی؟!میدونی که از اولم به شرط اجازه پدر مادرت گذاشتم با من توی کافه بمونی. اگه واقعا باهاشون در تماسی و میدونن که اینجایی ، پس همین الان بهشون زنگ بزن و تولد برادرتو تبریک بگو
YOU ARE READING
Let me love you
Fanfiction👑عنوان: بذار من عاشقت بشم 👑کاپل ها: چانبک اصلی _ کریسهو فرعی 👑ژانر: ازدواج_اجباری رمنس اسمات انگست 👑نویسنده: golabaton 👑وضعیت: کامل شده 💌✂️خلاصه عشق در نگاه اول، چیز کلیشه ای به نظر میرسه به خصوص اگه برای آدم بی اعصاب و مغروری مثل چانیول باش...