36

2.6K 435 38
                                    

دقیقا ۱۶ ساعت از بیهوشی بکهیون میگذشت هنوز هم روی تخت خواب بود!

دکتر نیم ساعت بعد خوابیدن بکهیون به ویلا رسیده بود ، سرمی به پسر وصل کرد و به چانیولی که مثل گرگ زخم خورده بی اعصاب شده بود توضیح داد که مشکلی نیست و فقط خوابه تا اثرات قرص از بین بره و احتمال داره تا یه روز کامل خواب باشه......خیالشون با پیدا کردن قوطی قرص که فقط چندتاییش کم بود راحت شد. با این حال چانیول اجازه نداده بود دکتر بره و مجبورش کرده بود تا به هوش اومدن بکهیون توی ویلا بمونه. اتاقی بهش داده بود تا راحت باشه.



: فقط به من بگین کدوم یکی از شما بهش قرص خواب داده.....

صدای آروم و زمزمه مانند چانیول از عربده کشیدنش ترسناک تر بود!

آقای چویی با استرس نگاهی به خدمه جمع شده تو سالن انداخت دوباره نگاهشو به چانیولی که روی مبل تک نفره نشسته بود ثابت کرد.
جواب داد
: من دادم قربان

نگاه تیز چانیول به مرد مسن رسید، انگار داره یه فیلم هیجانی نگاه میکنه جلو اومد و کامل روی زانوهاش خم شد

: آقای چویی همه حرفایی که روز اول ورود بکهیون به ویلا بهتون گفتمو مو به مو برام بگو

: آقا من متاسفم ایشون اومدن آشپزخونه، گفتن حالشون خوب نیست و خستست ولی نمیتونه بخوابه ....گفت نیاز به قرص خواب داره....

چانیول با اخم از جوابی که گرفته بود بهش اخطار داد
: حرفی که زدم جوابش این نبود! منتظرم....

مرد با خجالت سری تکون داد
: گفتید هیچ وسیله خطرناکی توی هیچ جایی خونه نباشه، اگرم هست حتما یکی باید تو اون منطقه باشه تا  به دستشون نیوفته.....همه حواسمون بهشون باشه تا کار خطرناکی نکنن چه تنها باشه چه تو جمع.......هر وسیله ای که ازمون خواستن در صورتی بهشون بدیم که از خطرناک نبودنش مطمئن باشیم........

: همینه! حالا بگو اشتباه کارت کجا بود...

مرد با اضطراب این پا اون پا شد
:اینکه بهشون قرص دادم؟! ولی گفته بودید هرچی نیاز داشتن بهشون بدیم.....

انتهای حرفش به زمزمه آرومی تبدیل شد.

چانیول خسته به مبل تکیه زد با سردی بهش توپید
: معلومه که نه! اشتباهت این بود چرا یه قوطی قرص بهش دادی آقای چویی؟! یه قرص کافی بود! اگه همه قرصارو میخورد الان زنده نبودی تا بخوای برام توضیح بدی.....

Let me love youWhere stories live. Discover now