5_سرخ و سیاه

664 126 479
                                    

SONG🥀:Hot Air Balloon_SURL

[ چشمانش خیره، خلاء را تماشا میکرد و سراسر زندگی اش جایی پشت سرش به ارامی رنگ میباخت.]
--

همیشه فکر میکرد مرگ معنا و مفهوم خاصی داره.جدا شدن روح از جسم.چیزی شبیه به خوابیدن با این تفاوت که صبح روز بعد دیگه به زندگی بر نمیگردی.

چیزی‌مختص به یک جاندار.

یک‌ اجبار برگشت ناپذیر.

بعدها،وقتی زندگی نقش پدرانه ای به خودش گرفت و درس هاش رو شروع کرد؛ جیمین چیزهای بیش تری درباره ی مرگ یاد گرفت.

مثلا این که مرگ اونقدرها هم شبیه به خواب نیست بلکه به مفهوم پایان نزدیک تره.

پایان یک زندگی،پایان یک رابطه،پایان یک رویا...

پایان یک امید.

جیمین خیلی زود فهمید مرگ فقط به معنی جدایی روح از جسم‌ نیست.

مرگ خیلی بیش تر از این ها بود.

هر وجودی به یک مرگ زنجیر شده و هر اغازی شروع یک مرگه.

شروع یک پایان.

تولد هرچیزی به معنی قدم‌گذاشتنش تو مسیر مرگه؛میخواد یک انسان باشه،یک حیوان،یک ویروس،یک رابطه و یا حتی یک صندلی!

فهمید میشه زنده بود اما تموم شد.

یک صندلی هرچقدر هم که سالم باشه اگر دیگه ازش استفاده نشه؛این به معنی پایانشه.به معنی‌مرگش.

مرگ‌ در عین زنده بودن.

فهمید زنده بودن شرط لازم برای زندگیه اما شرط کافی نیست.

و به مرور فهمید ادم ها میتونن نفس بکشن،راه برن، بدوان،غذا بخورن،بخوابن،بیدار شن،سر کار برن،خرید کنن،لبخند بزنن،حتی گاهی بخندن اما تموم شده باشن.

یک انسان هرچقدر هم که سالم باشه اگر دیگه بهش عشق نورزن یا نتونه عشق بورزه اگر دیگه رویایی نداشته باشه؛این به معنی پایانشه.به معنی مرگش.

اما انگار مفهوم مرگ گسترده تر از این حرف ها بود.

جیمین به مرور فهمید گاهی میشه نفس نکشید،میشه وجود نداشت اما زنده بود.

مهم نیست اگر حضور مادیت به پایان رسیده تا زمانی که بخشی از تو در قلب یک نفر زنده باشه هنوز تموم نشدی.

تا زمانی که حتی یک نفر،لحظه ای لبخند،ذره ای از گرمای وجودت،عطرت،یک جمله؛یا حتی برق نگاهت رو با خودش داشته باشه تو زنده ای.

ادم ها میتونن بمیرن اما تا زمانی که تاثیرشون روی جزئی از دنیا باقی بمونه هنوز تموم نشدن.

تازه با همه ی این ها کنار اومده بود که زندگی اصل دیگه ی مرگ رو براش زیر سوال برد.

اصل بازگشت ناپذیر بودن.

HIDDEN SCARLET{Story Of Murder}Where stories live. Discover now