1.کالبدهای مبهم

1.4K 218 667
                                    

SONG🥀: Psycho_Iamnot

[ مرا در یک شب تاریک زیر نور درخشان ماه نه،مرا در محاصره ی ستارگان روی ماه ببوس. ]

--

"اوپا."

دختر کمی به کمرش قوس داد و درحالی که اسم پسر رو ناله میکرد، به گازهای ریزی که از پوست لطیف گردنش گرفته میشد اعتراض کرد اما بعد زیر زیر‌کی خندید.به نظر نمیومد چندان از این حرکت بدش اومده باشه.

پسر که واکنش مثبت دختر رو دید بعد از خنده ای کوتاه، نفس گرمی توی گردنش کشید و با کنار زدن انتهای بلیز بافتش، به بدن برهنه ی زیرش رسید.

دختر با یک لرزش کوتاه به انگشت های سردی که روی پوست پهلو و شکمش لغزیدن واکنش نشون داد و با حس خیسی زبون پسر روی لاله ی گوش و گودی گردنش، بی اراده ناله ی ارومی از انتهای گلوش بیرون اومد.

پسر کنار گوش زمزمه کرد:"زیاد سر و صدا نکن باشه؟ممکنه کسی بشنوه."

با این که ساعت تقریبا از سه گذشته بود و اون موقع از نیمه شب، امکان تردد پشت همچین پارک بزرگ و تاریکی غیر ممکن بود با این وجود پسر نمیخواست ریسک ‌کنه.

دختر در جواب، انگشت هاش رو بین موهای لخت و قهوه ای پسر فرو کرد و با فشار کوتاهی به سرش، برای مکیدن بیش تر پوستش تشویقش کرد. این واکنش باعث شد تا پسر توی گردنش نیشخند بزنه و زبونش رو از پایین تا بالا، روی گردن و پشت گوشش بکشه.

انگشت هاش به ارومی روی بدن دختر بالا رفتن تا این که بعد از کنار زدن پارچه ی نرم سوتینش، به سینه ی راستش رسید و مشغول بازی با نوک تحریک شده‌ش، صورتش رو عقب کشید تا لب هاش رو ببوسه.

بعد از چند ثانیه، بوسه رو در حد یک جمله ی کوتاه قطع کرد:"خیلی خوشگلی یو سون‌آ."

این بار با شدت بیش تری مشغول بوسیدن شدن.انگشت هاش با ولع به بدن دختر حمله میکردن و اینچ به اینچ پوستش رو چنگ میزد.

صدای نفس های دختر توی گوشش داشت دیوونش میکرد جوری که شلوارش هر لحظه ممکن بود پاره بشه.

این اولین باری نبود که دو نوجوان بی تجربه با هزار دوز و کلک از سد محکم خانواده هاشون رد میشدن و گوشه ی خلوت و گمنامی از شهر، بدون فکر کردن به عواقب کارشون، مشغول عشق بازی بودن و البته که در اون لحظه تنها زوجِ زیرِ سن قانونی نبودن که تو یک مکان عمومی لباس های کلفت زمستونیشون رو کنار میزدن تا به بدن عریان همدیگه برسن.

اگر میز و نیمکت های پارک ها و یا کوچه پس کوچه های باریک و بن بست سئول به حرف می‌اومدن قطعا قصه های شبانه ی زیادی برای تعریف کردن داشتن.

اما اون شب میزها، نیمکت ها، درخت ها و آسمون، تنها شاهدین عشق بازی های شبانگاه ضلع شرقی پارک محبوب جونگ بو نبودن.

HIDDEN SCARLET{Story Of Murder}Onde histórias criam vida. Descubra agora