7_حضورِ بی تردید

560 100 793
                                    

SONG🥀:The Hardest Button To Button_The White Stripes

[و صدایش زیبا بود.زیبا و درخشنده.اما به جای نوازش،روحشان را خراش میداد.نمیدانستند درخشش خیره کننده ی صدایش را مدیون انعکاسِ درد روی تکه های خورد شده ی قلبش بود.]

--

مرد پوشه ی بزرگ و ابی رنگ توی دستش رو محکم روی میز کوبید و گفت:"هیچی نمیگم.فقط یه سوال دارم..." ریتم تند نفس هاش، انتهای کلماتش رو کمرنگ میکرد و با تمام توان در تلاش بود تا تن بالای صداش رو کنترل کنه.

"شماها واقعا به موقعیتی که دارید، فکر نمیکنید نه؟"

وقتی به انتهای جمله‌ش رسید متوجه شد چندان هم موفق نبوده.دهانش، کلمات رو با اخرین قدرت شلیک کرده بود و از سوراخی در مرکز پشانی دو مرد جوان، شرم میچکید.

به دنبال سکوتی نه چندان طولانی، هنگامی که فکر میکرد دو بازرس حرفی برای گفتن ندارن؛ دکمه های میانی کتش رو باز کرد و لبه هاش رو کمی از هم فاصله داد:"چه سوال بی موردی..."

کلافه دستی به گردنش کشید و در پاسخ به خودش، این بار با آشفتگی اشکاری گفت:"معلومه که فکر نمیکنید.اگر فکر میکردید که الان وضعیتتون این نبود."

گره کراواتش رو کمی شل کرد و با لحن اروم تری ادامه داد:"هشت ماه...هشت ماه کوفتی گذشته و شما حتی یک مدرک درست و حسابی هم نتونستید پیدا کنید.همه‌ش گزارش های الکی، مظنون های بی مدرک، شاهد های به دردنخور، بازجویی های بی نتیجه."

این بار با هردو دست روی میز مقابلش کوبید و چند پرونده در اثر لرزش ضربه، روی هم سر خورده و پایین افتادن.بدون این که بهشون نگاه کنه دوباره گفت:"هشت ماه لعنتی و شما حتی یک قدم هم نتونستید بردارید." صداش بازهم بالا رفته بود و صورتش به کبودی میزد.

مثل کسی که سوار دوچرخه ای باشه و نتونه متوقفش کنه، زمام اختیار از دستش خارج شده بود‌ و افکارش بدونِ خواستِ خودش تبدیل به گله و شکایت میشدن.کلماتی که به صورت های رنگ پریده ی جیمین و سوکجین سیلی میزدن.

با انگشت اشاره به سینه ی خودش کوبید و جیمین حتی از طرف دیگه ی میز ها هم میتونست رگ های متورم گردن و شقیقه هاش رو ببینه:"هیچ میدونید تو دو سه ماه گذشته من چند بار به خاطر شماها به مافوق هام جواب پس دادم؟"

انگشت های سوکجین پایین تر از سطح میز و دور از دیدرس نامجون، جلوی بدنش توی هم قفل شده بودن و مراقب بود واکنشی نشون نده که مافوقش رو از چیزی که هست عصبانی تر کنه.

با تکیه به گذشته، یاداوری کرد:"وقتی قرار بود این تیم تشکیل بشه همه به خاطر میانگین سنی بهش اعتراض داشتن ولی من پشت انتخابم وایستادم چون بهتون اعتماد داشتم.چون فکر میکردم از پسش بر میاین."

HIDDEN SCARLET{Story Of Murder}Where stories live. Discover now