2

273 99 112
                                    

.....

🎶I'll never love again_lady gaga

When we first met
I never thought that I would fall
I never thought that I'd find myself

وقتی برای اولین بار همو ملاقات کردیم
من هیچ وقت فکر نمی‌کردم سقوط کنم
من هیچ وقت فکر نمی‌کردم که خودمو پیدا کنم :'=|

.
.
.

..........

اون پسر بدون جواب دادن به سوالش، فقط با نگاهی که انگار هنوز هم چیزی براش قابل باور نبود بهش زل زده بود و اشک می‌ریخت.

لیام واقعا متوجه نمی‌شد چه اتفاقی برای اون پسر افتاده، حتی نمی‌دونست چه اتفاقی برای خودش افتاده.

دور از ذهن بود که سر از یه سرزمین عجیب دربیاره و با پسر ترسیده و تحت تعقیبی رو‌به‌رو بشه که بر حسب اتفاق هویتشو می‌دونه، هیچ جوابی بهش نمیده و فقط اشک می‌ریزه.

کم کم کلافه می‌شد و نمی‌تونست اونو تو چهره‌ش نشون نده اما نه از اون پسر، بلکه از وضعیتی که توش گیر افتاده بود.
همچنان روحیه‌ی لطیفش می‌خواست کسی که مقابلش ایستاده بود رو تو بغلش بگیره، اون پسر با چشمای گریون و نگاه دلتنگ و بی‌پناهش معصوم‌ترین چیزی بود که تو عمرش باهاش مواجه شده بود.

وقتی نوک انگشتای پسر با تردید به صورتش نزدیک شدن تنها به چشماش خیره شد.
نمی‌شد دردی که تو اون چشما بود رو نادیده گرفت؛ حجم غمی که تو عمق نگاهش می‌دید اونقدر زیاد بود که قلبشو مچاله می‌کرد.
اون چشمای بی‌روح و نفوذناپذیر که فقط اشک می‌ریختن انگار مرده بودن و یا به تماشای مرگ نشسته بودن.

"چ...چطور ممکنه!؟ لیامِ من!"

از اون زمزمه‌ی زیر لبی ابروهاش بالا پرید.
اون، بهش گفته بود لیامِ من؟
خب لیام قطعا درگیر این نمی‌شد که توسط اون موجود اینطور خطاب شده ولی قضیه خیلی عجیب‌ به نظر می‌رسید.
بدون اینکه به چیزی فکر کنه دستی که مشغول نوازش گونه‌ش شده بود رو کنار زد و به وضوح دردی که به اون چشما حمله کرد، رو دید.

"لیامِ من پسم نمی‌زد، اون نوازشم می‌کرد."

پسری که حتی اسمشو نمی‌دونست دوباره خطاب بهش زمزمه کرد اما تنها چیزی که به فکر لیام می‌رسید، یه سوء تفاهم احمقانه بود.

"نمی‌دونم برات چه اتفاقی افتاده ولی من اون لیامی که تو فکر می‌کنی، نیستم."

برخلاف تصورش اون پسر فقط سر تکون داد، نگاهش غمگین‌تر شد و مشخص بود تمام تلاششو می‌کنه اشک جمع شده تو چشماش، کنار اون طلایی ها باقی بمونن.

"می‌تونم فقط نگاهت کنم؟ تو چهره‌ی لیاممو داری."

زمزمه کرد و در یک آن اشک جمع شده تو چشماش، گونه های تیزشو طی کردن و لبای ترک خورده‌ش خیس شد.

Foredoom [ ziam ]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora