11

158 68 39
                                    


...

🎶There you are_Zayn

Need you when I'm hot
And when I'm cold
Need you when I'm young
When I'm old
You won't be far
There you are, there you are
You're there with open arms

بهت نیاز  دارم وقتی که گرمم و وقتی که سردم
نیاز دارم بهت وقتی که جوونم، وقتی که پیرم
دور نخواهی بود...
تو اونجا هستی، تو با یه آغوش باز اونجا هستی :'')

.

.

.

.

.

...

~FlashBack~

"زیبای من، این چه کاری بود؟"

با خنده پرسید و چشمای پسر براق‌تر از همیشه شد.
لبخند روی لباش می‌درخشید و فاصله‌ای با پریدن تو بغل مردش نداشت.

"فقط یه کم شیطونی؟!"

با لحن مختص به خودش پرسش‌گرانه گفت و چند بار پشت سر هم پلک زد.

لیام با صورتی که از خراب‌کاری زین برق می‌زد، دستشو تو موهاش کشید و درحالی که سر به دو طرف تکون می‌داد، پا به داخل خونه گذاشت.

با چشمای باریک به کف دستاش نگاه کرد، اونا برق می‌زدن، انگار رو هیکلش یه سطل اکلیل و مایع براق ریخته شده بود اما در واقع اونا فقط شهد های رنگی گیاه درخشان بودن که بعد از چند ساعت اثرشون از بین می‌رفت.

لبخند زد و به زین که کنار پنجره به دیوار تکیه داده بود، اما درواقع رو پا بند نبود، نزدیک شد.

بوسه‌ی عمیقی رو لبای جلو اومده‌ش گذاشت و همینطور که سرانگشتشو رو گونه‌ی نرمش می‌کشید، نگاه منتظرشو به چشماش داد تا دلیل کارشو بفهمه.

"فقط دلم می‌خواست تو روز تولدت بدرخشی بیبی."

لبخند مرد با اون زمزمه، پر‌رنگ‌تر شد و دوباره بوسه‌ی آرومی رو لب های مورد علاقه‌ش گذاشت.

"عزیزم من همیشه برات می‌درخشم‌!"

"اوهوم، ولی بهم بغل برگشتنتو ندادی."

و همون لحظه بود که بین بازو های مرد فشرده شد، وجودش از انرژی سرشار شده بود و با هیجان بیشتری برای اون شب تولد رویایی انتظار می‌کشید.

"نور زندگی من...چقد دلم برات تنگ بود."

با هومی که تو موهاش کشید، زمزمه کرد و دستشو نوازش وار رو کمرش حرکت داد.

"پادشاه باید دست از بهانه‌هاش برای ماموریت دادن بهت برداره، اونهمه آدم رو پس برای چی دور خودش جمع کرده؟"

بوسه‌ی دیگه‌ای رو موهاش تحویل گرفت و نوازش دستای گرم مرد تا زیر لباس حریرش پیشروی کرد.

Foredoom [ ziam ]Où les histoires vivent. Découvrez maintenant