part 17

450 62 43
                                    

میدوریا

نگاهم فقط روی یه نفر بود اوراراکا

اون موجودی که همه فکر میکردن خیلی دل نازک و مهربونه با چیزی که جلوی من بود خیلی متفاوت بود اون بیشتر یه موجود کثیف و ...و...و... حتی کلمه برای توصیفش ندارم

انگار کلا من باید از خودی بخورم بخاطره همینه کسی که دوستی نداره یک هیچ جلو تره

حالم از همه بهم میخوره حتی از خودم که اینقدر احمق بودم

هر چند الان دیگه فکر کردن بهش فاید نداره

سعی کردم نفهمن که من میدونم اونا قاتل پدر مادرمم

+اوههههه بچه ها خیلی خوشحالم که میبینم شمام اینجایین

که شینسو گفت

»راستیتش وقتی فهمیدیم تو ام اومدی تو این لیگ خیلی تعجب کردم اخه قبلا خیلی دوست داشتی قهرمان شی مخصوصا تو اون مسابقه 

+خوب شاید تغییر عقیده دادم شاید اصلا داشتم نقش بازی میکردم البته به پای شما ها که نمیرسم

اینو که گفتم تک خنده‌ای کردم و گفتم

+از بچه ها چه خبر

اینو که گفتم کیریشما سریع اومد جلو و گفت

-از وقتی که فهمیدن تو اومدی تو این لیگ خیلی افسرده و ناراحتن شبیه بدبختان مخصوصا شوتو،دنکی و باکوگو  اوه راستی از وقتی که رفتی باکوگو‌ دیوونه شده باید قیافشو ببینی وقتی داره درباره تو به من میگه خیلی دوست دارم اون موقع بهش بخندم ولی حیف که مجبورم تحملش کنم و همیشه باهاش همه جا باشم و دلداریش بدم واقعا عذاب آوره ولی  سرگرمیه خوبیه

و بعدش مثل دیوونه ها خندید

چطور میتونست اینجوری بگه

من همیشه بهش حسودی میکردم چون همیشه پیش باکوگو بود بعد الان داره اینجوری پشتش میگه

+واقعا دوست دارم قیافشو ببینم

که سریع اوراراکا گفت 'پس الان همه با هم یه تیمیم من میدوریا کیریشیما و شینسو به نظرتون وقتی بچه ها بفهمن چی میشه'

این سریع همه شروع کردن به خندیدن

یعنی همیشه اینجوری پشتمون حرف میزدن و میخندیدن

یتنی وقتی پدر و مادرمم کشتن اینجوری میخندیدن

اصلا میشه اسم اینا رو انسان گذاشت

«خوب دیگه ما میریم شیگاراکی بعدا میبینمتون

و قبل رفتم شینسو رو کرد به من و گفت

» میدوریا خیلی دوست دارم در آینده با هم کار کنیم

و بعد به سمت خروجی رفتن که شیگاراکی گفت

i'm sorryWhere stories live. Discover now