عاشق عکس پروفم
دابی
رفتم براش آوردم احساس میکنم دیگه اصلا به کاراش فکر نمیکنه فقط میخواد خودشو یه جوری خالی کنه
واقعا تو همچین شرایطی که همه چیزتو ول کردی خالی کردنه خودت تنها کاریه که میتونی انجام بدی
سه تا از اون شیشه ها رو برداشتمو رفتم دوباره تو اتاقش
_بیا فقط سعی کن کسی نبینتت
+مواظبم
بعدش که داشتم از اتاق میرفتم بیرون خیلی اروم گفت ممنون
برنگشتم فقط چند ثانیه وایستادم لبخندی زدم و رفتم بیرون و در و بستمفکر کنم این اولین بارِ ازش اینو میشنیدم
کمک کردن به یکی....این حس یادم رفته بودمیدوریا
با این که از همون اول باهاش ید بودم بودم خیلی هوامو داشت نمیدونم برای چی و نمدونم چرا
هر چند مهم نیست هر چه سریع تر باید کارمو تموم کنم
گوشیمو دستم گرفتم و رفتم تو صفحه اوراراکا و بهش گفتم
+امشب میشه تو اون کوچه پشت مخفیگاه ببینمت؟
بعد از چند دقیقه جواب داد
_برای چی ؟
+فقط میخوام یه چیزِ مهمو بگم
_باشه ساعت چند
+ساعت ۱۱
_باشه پس میبینمت
+منتظرم
سریع حاضر شدم و گوشیمو گذاشتم تو جیبم
رفتم باری که سِری قبلی ازش مشروب گرفته بودم
دیگه این سِری صورتمو مخفی نکردم و رفتم تو
رفتم سمتش و گفتم دو تا مشروب فرقی نمیکنه چی باشه
سریع دو تا برداشت و گرفت سمتم
خوشم اومد اگه بیرحم باشی همه چی برات راحت فراهمه
از دستش گرفتم و رفتم بیرون
دیگه برنگشتم مخفیگاه رفتم همونجا که قرار بود ببینمش
همونجا ایستادمو درِ یکی از مشروبارو باز کردمو کل اون دارو رو ریختم توش
بعدش به ساعت نگاه کردم ساعت ۱۰:۳۰ بود خوبه الاناست که برسه
بعد از نمیدونم چند دقیقه نشستن صدای قدماشو شنیدم
+خیلی خوشحال شدم که اومدی اوراراکا
یه پیرهن کوتاه پوشیده بود و موهاشم بسته بود
_خیلی تعجب کردم که منو دعوت کردی چی میخوای بهم بگی
YOU ARE READING
i'm sorry
Fanfic*تموم شده* داستان از اونجایی شروع میشه که کلاس A1 تموم میشه و یه اتفاق بد برای ایزوکو میافته و سال بعد برای گرفتن انتقام ... ژانر : درام ، عاشقانه ، خشن ، اسمات (به ژانر گفتن من اعتماد نداشته باشید بنظرم) باکوگوxمیدوریا از انیمه my hero academia