part 21

496 69 40
                                    

میدوریا

چشمامو باز کردم و به ساعت نگاه کردم ساعت نزدیکای ۱ بود

اگه با همین وضع ادامه بدم فکر نکنم دیگه بزارن تو این لیگ بمونم

بلند شدم سریع یه لباس پوشیدمو از اتاق زدم بیرون

دیدم اون قاتلای عوضی با چند تا از لیگ تبهکارا دارن با هم حرف میزنن

داشتم  میرفتم به سمتشون که یهو کمرم بدجور درد گرفت

راستی امروز نتایج عکسا میاد یادم باشه برم بیمارستان

رفتم پیششون

+سلام ...برای منم جا هست

که سریع اوراراکا به کنارِ خودش اشاره کرد و گفت

_آره بیا اینجا بشین

چقدر ازش خوشم میاد بین این همه آدم اخه تو باید بگی کنارت بشینم قبلا باورم نمیشه عاشق همچین موجودی بودم

رفتم کنارش نشستم و کریشیما سریع گفت

»میخوام یه خاطره‌ای رو تعریف کنم بچه ها
روزی که ما موفق شدیم بیایم لیگ تبهکاری خواستیم یه جشن بگیریم قرار بود هر کی هر کاری دوست داره انجام بده
شینسو گفت میخواد یه خانواده رو بکشه
منم از پیشنهادش خوشم اومد خواستم همون کارو کنم
اوراراکا ام خواست یه خونه رو شانسی آتیش بزنه
اینجوری شد که هر سه تامون سریع حاضر شدیم و رفتیم بیرون
من اولین خانواده‌ای که دیدم سریع کشتم بدون شکنجه واقعا حیف شد
اما شینسو وقتی یه خانواده دید اول بچشون رو جلو چشماشون کشت و بعد تو شکم پدر و مادر چاقور کرد و تا قلبشون بالا کشید
واقعا بهش حسودی کردم
اوراراکا‌ام یه خون..

که سریع اوراراکا پرید وسط حرفشون و گفت

)دهنتو ببند خودم میخوام بگم
همینجوری یه خونه رو پیدا کردم دورش بنزین ریختم و یه کبریت انداختم رو خونه
باید صدای جیغ و سر صداشونو میشنیدن خیلی دلنشین و خوب بود ولی حیف که زود تموم شد

چی....وایسا....وایسا نکنه ...نکنه این خونه ما...ما بوده الان یعنی خوانوادم بخاطره همچینن..همچین چیزی مردن بخاطر خوش گذرونی چند نفر

نفس کشیدن برام سخت شده بود احساس حالت تهوع داشتم بخاطر همین آروم از اونجا بلند شدم و از دید اونا خارج شدم اشک تو چشمام جمع شده بود همش صدای خندشون تو گوشم میچرخید اون حرفا اون کارا ....  سریع رفتم به سمت دستشویی

دابی

اهههه چقدر صدای خندیدنشون زیاده برم خفشون کنم

از اتاقم اومدم بیرون دیدم همه بچه ها نشستن بخاطر اون کارای مثلا باحالشون افتخار میکردن

داشتم بهشون نگاه میکردم که دیدم حالت صورت میدوریا تغییر کرده و سعی میکرد پنهونشون کنه از دور داشتم نگاهش میکردم انگار تو فکر فرو رفته بود

i'm sorryWhere stories live. Discover now