-دوباره اینجام! از این اتاق لعنتی متنفرم!
گالف با یه حرکت از تخت پرید پایین. با دستاش چشماش رو مالید و چاپر رو دید که نوک بینیش رو به پاهاش میکشه. دستاش به سمت سگ رفتن و شکم پشمالوشو نوازش کرد.
"هی پسر. صاحبت کجاست؟"
در حالی که خمیازه میکشید و چاپر رو بغل کرده بود، به سمت اتاق نشیمن رفت. با کنجکاوی سرک کشید تا اثری از میو ببینه ولی خونه خالی بود.
-اون به مدیر برنامم زنگ نزده؟
چاپر پنجه هاش رو روی هودی گالف کشید و این حرکتش باعث شد پسرک سرش رو پایین بیاره. انتظار داشت با بلوزی که دیشب تنش بود مواجه بشه. البته که این فکر اشتباه بود چون لباساش با هودی نازک و شلوارک آبی رنگی عوض شده بودن.
"عصر بخیر گربه کوچولو."
گالف با صدای میو به عقب برگشت. با دیدن بالاتنه ی برهنه ش چشماشو بست.
"چند بار بگم منو اونطوری صدا نکن؟"
میو نیشخندی زد و همون طور که با حوله موهاش رو خشک میکرد، به سمت کاناپه ی بزرگ توی سالن رفت. حوله ی دور کمرش رو یه گوشه انداخت. بعد از فیکس لباس زیرش و پوشیدن تیشرت و شلوارک، روبه روی گالف ایستاد.
بخاطر فاصله دوری که چند ثانیه پیش داشت نتونست ببینه موجودی که توی دستای گالفه چاپره اما وقتی فهمید پسرک بدون اجازه سگش رو بغل کرده، اخم کرد.
"کی بهت اجازه داده سگ منو بغل کنی؟"
چشمای گالف با تعجب باز شدن و میو به سرعت چاپر رو از توی بغلش بیرون کشید.
"اوه متاسفم. نمیدونستم ناراحت میشی."
گالف دستاش رو توی جیب هودی فرو برد و با لبای آویزون و نگاه غمگینی به زمین زل زد. بغل کردن چاپر یه جورایی مثل بغل کردن نوتلا بود برای همین احساس ناراحتی توی دلش نشست.
میو چاپر رو با احتیاط پایین گذاشت:" از دستم ناراحت نشو، من فقط زیادی رو چاپر حساسم."
"نه ناراحت نشدم."
اما بر خلاف حرفی که گفت هنوز ناراحت بود.
پسر بزرگ تر شونه هاش رو بالا انداخت. به سمت کاناپه رفت، بدنش رو ولو کرد و کاغذ و مدادی که روی میز بود رو برداشت.
"بیا اینجا."
"چرا با مدیر برنامم تماس نگرفتی؟ تو حرفای منو باور کردی؟"
گالف همزمان که روی کاناپه مینشست و با گوشه ی هودیش بازی میکرد، لیوان آبی که تا نصفه پر شده بود رو از روی میز برداشت و یه نفس سر کشید.
"معلومه که باور نکردم ولی اگه همینطوری تو رو تحویل اون مدیر برنامه ی عصبانیت میدادم چیزی دستم رو نمیگرفت."
YOU ARE READING
•𝐀 𝐓𝐡𝐢𝐞𝐟 𝐎𝐟 𝐓𝐢𝐦𝐞-⏱️✅
Fantasy~𝑴𝒆𝒘/𝑮𝒖𝒍𝒇**میو گالف**~ -•خلاصه:گالف کاناووت دانشجوی نخبه ی دانشگاه ماهیدوله که تونسته با سن کمش بیشتر از صد تا اختراع داشته باشه و یکی از اختراعاتش درست کردن وسیله ای با استفاده از کرم چاله هاس تا بتونه به گذشته سفر کنه . درست وقتی که چیزی به...