"پی، میشه حرف بزنیم؟"
گالف در رو بست و با چشمایی که شرمنده به نظر میرسیدن، به ایوا نگاه کرد.
"تو اینجا چیکار میکنی؟"
"فقط اومدم حرف بزنیم."
ایوا گوشی ای که توی دستش بود رو توی جیب کت کوتاهش گذاشت.
"چرا اومده بودی در خونم؟ تو که میدونستی که زنگ میزنم به پلیس. نترسی برات بد بشه؟"
چشمای گالف هنوزم شرمنده بودن. درسته که ایوا مثل دیدار دفعه قبلشون بهش سیلی نزد و حتی تن صداش هم بالا نبود ولی گالف از نگاه مستقیم به چشماش خودداری میکرد. شاید چون یه جورایی به نگاه سرد ایوا عادت نداشت.
"متاسفم."
"بعد از این همه وقت اومدی اینجا که بگی متاسفی؟ این چند وقت که ناپدید شده بودی فکر کردم حتما یه بلایی سرت اومده."
ایوا تکیهش رو از دیوار گرفت و روبه روی گالف ایستاد:" و خب باید اعتراف کنم که خوشحال شدم. عکست رو توی همه ی شبکه های مجازی میدیدم و خوشحال بودم که غیبت زده و هیچ وقت دیگه هم دیگه رو نمی بینیم."
ایوا واقعا خوشحال نشده بود. گالف در حقش خیانت کرده بود اما به هر حال اون واقعا فردی نبود که تحمل اتفاقای بد برای کسایی که یه روزی بخشی از زندگیش بودن رو داشته باشه.
"من..."
گالف نفس عمیقی کشید و عزمش رو برای گفتن چیزی که این همه وقت منتظرش بود، جزم کرد.
"من واقعا متاسفم باشه؟ ولی الان اومدم اینجا که موضوع خیلی مهم تری رو بگم و بعدش مطمئنم که تو..."
"اوه پس تو نیومدی اینجا که از من عذرخواهی کنی؟"
صدای ایوا کمی بالا رفت.
"چرا. یعنی نه! اومدم اینجا که بگم من و تو اشتباه کردیم، منظورم اینه که حق با تو بود و من نباید هیچ وقت دست توی زمان و سرنوشت میبردم. اون روزی که توی آزمایشگاه بودیم رو یادته؟ بهم گفتی که حس خوبی نداری و بعد از اینکه تو رفتی یه نفر اومد اونجا و ماشین رو زمان رو..."
"صبر کن صبر کن..."
ایوا با تعجب دستش رو کمی بالا آورد.
"منظورت از ماشین زمان چیه؟"
"چی؟"
نفس گالف توی سینش حبس شد و بازوی ایوا رو توی دستش گرفت. انگار که میتونست با تماس بدن فرد مقابلش اون رو قانع کنه.
"پرسیدم منظورت از ماشین زمان چیه؟ اون یه اختراع یا یه همچین چیزیه؟"
"داری باهام شوخی میکنی پی؟ من درستش کردم. توی دانشگاه ماهیدول!"
ایوا چند بار پلک زد و سعی کرد بفهمه گالف داره راجع به چی حرف میزنه ولی خیلی چیزی دستگیرش نشد. این درست بود که گالف یک نخبه بود و بازم درست بود که اختراعات خیلی زیادی داشت اما اون هیچ وقت چیزی به اسم ماشین زمان رو درست نکرده بود. حداقل تا جایی که ایوا میدونست این وسیله اصلا ساخته نشد و هیچ وقت وجود خارجی پیدا نکرد.
ESTÁS LEYENDO
•𝐀 𝐓𝐡𝐢𝐞𝐟 𝐎𝐟 𝐓𝐢𝐦𝐞-⏱️✅
Fantasía~𝑴𝒆𝒘/𝑮𝒖𝒍𝒇**میو گالف**~ -•خلاصه:گالف کاناووت دانشجوی نخبه ی دانشگاه ماهیدوله که تونسته با سن کمش بیشتر از صد تا اختراع داشته باشه و یکی از اختراعاتش درست کردن وسیله ای با استفاده از کرم چاله هاس تا بتونه به گذشته سفر کنه . درست وقتی که چیزی به...