گالف:" شبکه های اجتماعی توی این شش سال خیلی پیشرفت کردن."
میو دستش رو توی جیب شلوارش فرو برده بود و منتظر اتمام کار ماشین لباسشویی بود.
با این دفعه، میشد بار سومی که درجه ی ماشین رو تنظیم میکرد تا یکی از تیشرت های سفیدش رو بشوره و به خوبی میدونست اگه به بار چهارم برسه تار و پود تیشرت از هم گسسته خواهد شد.
"که این طور..."
"ببین پیج کی رو پیدا کردم! لوئیس یه دوست پسر خیلی خفن داره؟ اونم به مدت دو سال؟ اینجا رو ببین! من فقط یه عکس ساده گذاشتم و پنج دقیقه بعد اون ده هزارتا لایک گرفته."
میو به پسر چند متر اون طرف تر نگاه کرد که برعکس رو کاناپه دراز کشیده بود و بیخیال داشت اینترنت رو زیر و رو میکرد.
"میو! همین الان یه چیز عجیب دیدم. ویولون تو توی دستای منه! توی یکی از اجراها! اما چرا توی خونم نبود؟"
"از اون ویولون هزار تا وجود داره."
"نه باور کن این ویولون توئه! بیا ببینش. ولی توی خونه ی من که نبود. این اجرا مال سپتامبر پارساله؟"
اخمی بین ابروهای میو افتاد و بی هدف کف دمپاییاش رو روی سطح آشپزخونه کشید؛ فکرش به حدی درگیرِ خاطراتی که داشت فراموش میکرد، بود که نمی تونست درست تمرکز کنه و از طرفی گالف جوری راجع به اون ویولون نفرین شده صحبت میکرد که انگار هیچ مسئله ی مهم تری توی دنیا وجودِ خارجی نداره!
"فهمیدم! اون ویولون اینجا نیست چون نمیتونه که همزمان دو جا باشه. یا باید توی خونه ی من باشه یا تو!"
"اون مطمئنا ویولون من نیست گالف... راستی حالا که چمدونت رو آوردی دیگه از لباسای خودت استفاده میکنی مگه نه؟ لکه ی مربایی که ریختی روی تیشرتم هیچ جوره پاک نمیشه."
گالف با تعجب گوشی رو روی زمین گذاشت.
"میخوای واسه یه لکه ی مربا من رو دعوا کنی؟"
"نه فقط... این بار سومه که سعی میکنم لکه ش رو از بین ببرم."
"میتونی یه دونه دیگه بخری."
"نه."
"هی میو! یه دونه دیگه واست بخرم؟"
"چرا صدات اینقدر نزدیک..."
با دیدن گالف که برعکس ایستاده بود، میو با وحشت دستش رو روی قلبش گذاشت و عقب رفت.
"داری چیکار میکنی؟ سکته کردم!"
"روی دستام راه میرم! این یه کار خفنه که لوئیس یادم داده."
"این اصلا کار خفنی نیست! تو که ژیمناست نیستی. روی پاهات بایست لطفا."
گالف با ناراحتی بدنش رو از پشت خم کرد و روی پاهاش ایستاد.
"فقط میخواستم شوخی کنم تا ناراحت نباشی. چهرت گرفته شده."
YOU ARE READING
•𝐀 𝐓𝐡𝐢𝐞𝐟 𝐎𝐟 𝐓𝐢𝐦𝐞-⏱️✅
Fantasy~𝑴𝒆𝒘/𝑮𝒖𝒍𝒇**میو گالف**~ -•خلاصه:گالف کاناووت دانشجوی نخبه ی دانشگاه ماهیدوله که تونسته با سن کمش بیشتر از صد تا اختراع داشته باشه و یکی از اختراعاتش درست کردن وسیله ای با استفاده از کرم چاله هاس تا بتونه به گذشته سفر کنه . درست وقتی که چیزی به...