𝘼𝙏𝙊𝙏-𝙁𝙄𝙑𝙀**🕔

186 37 97
                                    

با صدای برخورد ظرف و ظروفی که توی آشپزخونه بودن گالف از خواب بیدار شد و اولین چیزی که دید دمپایی هایی بودن که به سقف چسبیده بودن و نمی افتادن پایین.

"گردنم نصف شده."

خمیازه ای کشید. مطمئنا ساعت از 12 ظهر هم گذشته بود. این یعنی میو هنوز نرفته بود سر کار؟ از جاش بلند شد و تازه متوجه شد که روی کاناپه نیست. یادش نمی‌اومد که از کاناپه اومده باشه رو تخت اما این احتمال رو داد توی خواب از اینجا سر درآورده باشه.

- لابد میو کلی دستم میندازه! آه واقعا خجالت آوره که دوباره اومدم اینجا در حالی که گفتم نمی‌خوام باهاش تو تخت بخوابم!

پرید پایین و زمانی که از اتاق بیرون اومد چاپر هم دنبالش راه افتاد. باهم دیگه وارد آشپزخونه شدن. چاپر سریع تر از پسرک به سمت صاحبش دوید و چند بار دور پاهای میو چرخید.

"صبح بخیر گالف."

میو با لبخندی که روی لبش وجود داشت، آخرین ظرف رو روی میز گذاشت و بند پیشبندش و کمی پایین کشید

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

میو با لبخندی که روی لبش وجود داشت، آخرین ظرف رو روی میز گذاشت و بند پیشبندش و کمی پایین کشید.

گالف:" اوه!"

نگاه خیره ی پسر کوچک تر روی میز چرخید.

"من فکر کردم ممکنه گرسنه باشی چون دیشب شام نخوردی. بر خلاف همیشه من امروز نرفتم ورزش کنم و خونه موندم."

"همشون رو خودت درست کردی؟"

میو نیشخند مغرورانه ای زد:" البته!"

روی میز پر از غذاهای سرخ کردنیِ جور واجور و رنگارنگ بود. شاید در نظر یک آدم عادی اون میز، یه میز معمولی با غذاهای ساده بود اما در نظر گالف این موضوع کاملا فرق داشت.

یادش نمی‌اومد آخرین بار کی غذای خونگی اونم از نوع روغن دارش خورده باشه. تا وقتی که ویکتوریا زنده بود هیچوقت نگران ناهار و شامش نبود اما بعد از فوت مامان بزرگش مجبور شد آشپزی کردن رو یاد بگیره و از اونجایی که تنها استعدادش خراب کردن مواد غذایی بود، بیخیال شد و به نودل و غذاهای آماده بسنده کرد.

بعد از اینکه به شش سال بعد سفر کرد میو همیشه از بیرون براش غذا سفارش می‌داد و به جز اون باری که به خاطر جبران واسش غذا درست کرد، امروز اولین روزی بود که غذاهایی به جز میوه و سبزیجات روی میز می‌دید.

•𝐀 𝐓𝐡𝐢𝐞𝐟 𝐎𝐟 𝐓𝐢𝐦𝐞-⏱️✅Where stories live. Discover now