توجه
این فیکشن در چنل تلگرامیBTSNSFW آپ شده است و هر گونه کپی برداری و سوءاستفاده و آپ شدن آن در جای دیگری ممنوع است و نباید در سایت، چنل های تلگرامی، روبیکا و دیگر اپلیکیشن ها و... قرار بگیرد؛ نام نویسنده #ElmiraBV است. در صورتیکه در جای دیگری به غیر از این چنل نشر پیدا کند "سرقت ادبی" محسوب میشود و باهاتون برخورد میشود.( قسمت هایی که داخل "" قرار دارن، حرف های داخل ذهن شخصیت هاست)
" هی سکوت خو میگرفت
و آنقدر بی حضور شده بود
که همه فراموشش کرده بودند. –عباس معروفی "
قسمت چهارم فصل دوم:
موبایلش رو با شونه اش به گوشش چسبونده بود و همونطور که داخل کیفش رو چک میکرد از اسانسور خارج شد.
با پیدا کردن ماشینش، به تماسی که گرفته بود وصل شد و صدای دوستش توی گوشش پیچید.
-الو؟
-سلام بوگوم
-سلام پسر، خوبی؟...چیزی شده این موقع یهو زنگ زدی؟
در ماشینش رو به زحمت باز کرد و موبایلش رو به دست گرفت...کیفش رو روی صندلی کمک راننده گذاشت و جواب داد:
-نمیتونم حالم رو توصیف کنم..باید حرف بزنیم
-اوه چی شده تهیونگ؟
-یه اتفاق خیلی مزخرف افتاده...میتونی امروز بیای مطب؟
-آره پسر، میام میبینمت
-خیل خب پس، فعلا
تماس رو قطع کرد، سرش رو عقب انداخت و به صندلی ماشین تکیه داد...باید راجب اتفاقات دیروز با بهترین دوستش حرف میزد...اون حامی تمام بدبختیاش بود.
سرش رو صاف و ماشین رو روشن کرد...از پارکینگ بیرون اومد و مستقیم به سمت مطبش روند.
امروز مراجعین زیادی داشت، حداقل طبق اون برنامه ای که منشیش براش فرستاده بود، میتونست این رو بگه.
مثل همیشه، صبحانه رو توی کافی شاپ نزیک مطب میگذروند...کافی شاپ همش سه چهار ساختمان با مطبش فاصله داشت، پس ماشنیش رو داخل پارکینک مطب پارک کرد و بدون نگاه کردن به اطراف، به سمت کافی شاپ به راه افتاد.
وارد کافی شاپ شد و این همراه شد با فوران بوی خوش قهوه به سمت صورتش...لبخندی زد و رو به روی مرد قد بلندی که داشت سفارش میداد، ایستاد.
با رفتن مرد، نزدیک پیشخوان شد و سلامی به باریستای اشنا داد:
-چطوری مِی؟
دختر پشت پیشخوان، با خجالت لبخندی زد و توجه مرد قد بلندی که کنار در ایستاده بود رو به خودش و ته جلب کرد:
JE LEEST
Fuck You Cucumber
Fanfictie(Season 1) ⌲ Aυтнor ┋⌜ Elmirabv ⌟ ⌲ Geɴre ┋⌜ Drama ≣ Fluff ≣ Smut ⌟ ⌲ Coυple ┋⌜ KookV ≣Yoonmin ⌟ ⌲ Coɴdιтιoɴ ┋⌜ ONGOING ⌟ ⌲ тco ┋ ⌜ +18 ⌟ بعضیا میگن"تنفر" بعدا تبدیل به "عشق" میشه. این حرف، از نظر تهیونگ هیچ معنی ای نداشت ! کیم تهیونگ، پسری بود که ت...