-7-

59 19 4
                                    

ن: چه عجب کونتو کشیدی اوردی بیرون از اتاق.
نگاهشو دوباره به گوشی برمیگردونه و اروم تر از قبل زمزمه میکنه.
ن: بیا بشین هالز گفت کارش مونده و یکم دیگه میاد.
زین سرشو تکون میده و از اب سردکنی که کنار صندلی ها بود یه لیوان رو پر میکنه و تا نیمه سر میکشه ولی با دیدن هالز چشماش گرد میشه و ابو با فشار از دهنش به بیرون میریزه و شروع به سرفه زدن میکنه.
نایل نگاه متعجبش رو از گوشی میگیره و به زین میده و بالافاصله مسیر نگاهش رو به سمت هالزی میچرخونه و با دیدن اون دختر که با اخم به زین خیره شده و اوضاعی که داره "یس"بلندی میگه و از جاش بلند میشه و درحالی که سمت زین میره شروع به حرف زدن میکنه
ن: دیدی زین از اولش هم میدونستم هاهااااا
زین تاسف باز از کنار نایل رد میشه و با پایین تیشرتش ابی که دور لبش ریختن رو پاک میکنه و رو به روی هالزی می ایسته،نگاهش رو از لب دختر که قرمز و متورمه به گردنش که لاوبایتای ریز و درشت روش نقش بستن میده و میزنه زیر خنده
ز:توله جن بزار برسیم بعد دست به کار شو...همین بود اینقدر واسش عجله داشتی.
هالزی چشماشو میچرخونه و انگشت فاکشو طرف دوتاشون میگیره.
ه:فاکیو بچز..الان باید تبریک بگید نه دیک بازی در بیارید.
نایل جلو میاد و کنار اون دوتا می ایسته و دستشو رو شونه هالزی میزاره
ن:واست خوشحالم دارلینگ جدی میگم، ولی به قول زین واسه همین عجله داشتی زودتر بیای.
زین و نایل به هم نگاه میکنن و همزمان زیر خنده میزنن و هالز با اخم چشماشو میچرخونه،زین و نایل درحالی که اشکای فیکشونو از گوشه چشم پاک میکنن نگاهشونو به پشت هالزی میدن و دختری رو که چند ساعت قبل با هالز دیدن رو درحالی که به سمتشون میاد میبینن،نایل با ارنجش به پهلوی زین میزنه و هردوتاشون به بدترین شکل ممکن لباشونو روی هم فشار میدن تا نخندن.
دختری که موهاش کوتاه بود و روپوش پزشکی تنش بود کنار هالز می ایسته و با لبخند ملایم به زین و نایل نگاه میکنه
و:هی گایز شما احتمالا دوستای هالز هستید،خوشحالم از اشناییتون من والیسم ولی میتونید وال صدام کنید.
نایل خندشو قورت میده و با صورت جدی تر دستشو جلو میبره و دست میده
ن:نایل،نایل هوران خوشبختم
والیس سرش رو تکون میده و نگاهش رو به زین میده
ز:زین مالیک منم خوشبختم از اشناییتون.
کوتاه به هم دست میدن و والیس خودشو کمی عقب میکشه و دستشو دور گردن هالزی میندازه
ه:فردا میبینمت وال ما حسابی دیرمون شده
والیس کوتاه روی شقیقه هالز رو میبوسه و با خدافزی نه چندان طولانی اون سه تا رو تنها میزاره و در اخر سه تاشون درحالی که زین و نایل درحال مسخره بازی و شوخی با هالزی بودن و حرص خوردنای قشنگ اون دختر از بیمارستان خارج میشن و به ماشین برمیگردن.
تا وسط های راه صحبتی بینشو رخ نداد و توی سکوت اهنگ و گوش میدادن ولی نایل نیم نگاهی به زین که درحال تماشای فضای بیرون بود میندازه و شروع به حرف زدن میکنه
ن:زین میدونم تازه اوضاعت بهتر شده و میتونی کاراتو انجام بدی پس ازت میخوام برگردی سر کارت این واسه خودتم خوبه.
ز:بخاطر نبودنام اخراج شدم، اون شغلم دیگه واسم جذابیت نداره که بخوام برگردم.
زین بدون کوچیک ترین تغییری توی حالتش جواب میده.
نایل کمی صدای اهنگ رو کم میکنه و از اینه به هالزی که عقب خوابش برده نگاه میکنه و با صدای اروم تری ادامه میده.
ن:میدونم زد،ولی یه شغل دیگه دست و پا کن بجز درامدی که داری باعث میشه سرگرم شی و اینقدر تکراری و یکسره از بیمارستان به خونت و برعکس نری،کامان برو این واسه خودت خوبه.
زین نگاهشو به نایل میده و با اخمی که بین ابروهاش شکل میگیره میگه
ز:ممنون که نگران منی نای،من به درامد نیاز ندارم اونقدری پول قبلا در اوردم که نیازی به پول جدید نباشه،سرگرمی هم به اندازه کافی دارم پس فکر میکنم دیگه کافی باشه حرف زدن درباره همچین چیزی.
نایل نگاهش رو به جاده میده و دیگه ادامه نمیده ، هرکی ندونه نایل خوب میدونه ورژن عصبانی زین اصلا جالب نیست پس سکوت میکنه و اجازه میده تا اخر مسیر توی سکوت سنگینی که بینشون بود طی بشه.

Zolden pain[Z.M]Where stories live. Discover now