سلامممم
نمیدونم چی نیازه بگم ولی حس کردم زشته بی مقدمه شروع کنم..
از اینکه اصلا خونده بشه یا نه هم مطمئن نیستم ولی برای من واتپد یه محیطه برای خالی کردن جملات و داستان هایی که توی ذهنت هستن و نیازه که شنیده شن.
داستانم درباره زیام هست و سعی کردم تا جایی که میتونم خسته کننده نکنمش.
تا حدودی از نظرم جدیده داستان چون حداقل من جایی ندیده بودمش پس امیدوارم شما هم ندیده باشید مثلشو😂امیدوارم خوشتون بیاد از داستان و خوشحال میشم نظر بدید دربارش که بدونم چه تغییراتی توش بدم و از این حرفا...بعدا عکس زین و لیام رو اضافه میکنم و هر شخصیتی هم که اضافه شد براتون عکساشو میزارم.خب بسه بای:)))3>
ESTÁS LEYENDO
Zolden pain[Z.M]
Fanficزیباترینم، تو برایم سیاه چالهی ناشناخته هستی، خالی اما پر از جاذبه و این برایم تلخ ترین تعریف از شیرین ترین مخلوق خداوند است، زیرا دارمت اما دست نیافتنی تر از هر دست نیافتنی ای هستی و این بود احساساتم در پشت پرده های بی اعتمادی هایم، واقعی تر از ه...