-9-

54 21 5
                                    

دوروزی از اینکه زین حالش بد شده بود میگذشت و نایل کل روز رو پیشش میموند و مراقبش بود و تایم هایی رو هم که مجبور بود برای رسیدگی به کار های شرکت از خونه بره بیرون هالزی جایگزینش میشد و مراقبت میکرد ازش،تو این دوروز تغییر زین توی رفتار و ظاهر کاملا به چشم میخورد و این باعث شده بود که حسابی نایل و هالزی نگرانش بشن،حدودای ساعت 8شب بود که نایل با سه تا بسته پیتزا وارد خونه شد و درحالی که از خستگی به زور چشماش باز بود کنار زین روی کاناپه میشینه و غذا هارو روی میز میزاره
ن-امیدوارم چیزی کوفت نکرده باشید.
بسته پیتزای خودش و زینو برمیداره و پاشو روی میز رو به روش دراز میکنه و بسته پیتزای زین رو دستش میده
نیم نگاهی به صورت بی اشتهای زین میندازه و سرش رو متاسف تکون میده.
ن-عنترِ کونی من واسه تو غذا میخرم بعد نمیخوری؟بجوئم بکنم تو دهنت؟
زین بدون هیچ حرفی جعبه رو باز میکنه به پیتزاهایی که دیگه اشتهایی واسه خوردنشون نداره نگاه میکنه،ناچار یه تیکشو جدا میکنه و گازش میزنه.
نایل که به هدفش رسیده بود دستاشو به هم میکوبه و جعبه پیتزای خودش رو باز میکنه و اروم شروع به خوردنش میکنه و به هالزی که تازه از دسشویی بیرون اومده و دستاشو با لباسش پاک میکنه نگاه میکنه
ه:ودف...بدون من چرا شروع کردید؟
سریع خودشو روی کاناپه دونفری که کنار نایل بود میندازه و جعبه پیتزاشو باز میکنه
ه-از صبح هرچی خورده بودمو الان تو دسشویی خالیش کردم،قشنگ معدم خالیه.
ن-پدصگ داریم کوفت میکنیم
لبشو کج میکنه و جعبه دستمال کاغذی رو از جلوش برمیداره و طرف هالز پرت میکنه و باعث میشه صدای خنده دوتاشون توی خونه پخش شه ولی فقط بین اونا زین بود که بی هیچ حسی و با کمی تردید به تیکه پیتزای توی دستش خیره بود
صداش رو صاف میکنه و پیتزارو توی جعبه برمیگردونه
ز-برای فردا ساعت 6صبح بلیط گرفتم به لندن.
بدون بلند کردن سرش جملشو میگه و وقتی صدای خنده قطع شد و خونه توی سکوت موقت فرو رفت دستاشو مشت میکنه
ن-چیکار کردی؟ودف الان دلیل رفتنت از نیویورک به لندن چه شتیه؟
ز-یه مدت میرم پیش دانیال تا از فضای خفه اینجا فرار کنم
نایل پاشو از روی میز پایین میندازه و پیتزارو روی میز برمیگردونه
ن-این احمقانست زین!ما اینجا حواسمون بهت هست ولی اونجا چی؟
ز-میدونی که نیازی به مراقبت ندارم نای،من فقط نیاز دارم یکم توی خودم باشم و دلم نمیخواد نه توی خونم باشم و نه توی این شهر و امیدوارم درک کنید.
زین سرشو کاملا پایین میندازه و دستاشو روی زانوهاش بیشتر مشت میکنه،نایل با اخم نیم نگاهی به هالز میندازه و دهن باز میکنه تا حرف بزنه ولی هالز زودتر به حرف میاد و با لبخند به زین نگاه میکنه.
ه:ما نمیخوایم اذیتت کنیم زی،اگه فکر میکنی اونجوری حالت بهتر میشه انجامش بده چون ما زین قبلیه خودمونو میخوایم.
زین سرشو بالا میاره و به لبخندی که روی صورت هالز بود نگاه میکنه
ز-ممنون سوییت هارت.
نایل توی سکوت درحالی که دست به سینه نشسته و با اخمی که از عصبانیت و ناراحتی منشأ گرفته بهشون نگاه میکنه و در اخر نفسشو با صدا بیرون فوت میکنه
ن-پس بریم بکپیم که فردا کونتو برسونیم فرودگاه.
از جاش بلند میشه و طرف اتاق زین میره و بعد از برداشتن سه تا بالش و چنتا پتو پایین برمیگرده و همشونو وسط خونه میندازه
ن-به سبک قدیم و بچگیامون امشب قطاری میخوابیم
با حرف نایل سه تاشون لبخند میزنن و روی زمین دراز میکشن توی سکوتی که بینشون ایجاد شده فقط صدای نفس کشیدناشون و صدای جیرجیرک ها به گوش میرسه ولی با صدای اروم زین سکوت شبشون شکسته میشه و دونفر دیگه گوششون رو برای شنیدن حرفای زین تیز میکنن
ز-بعضی شبا دیگه زیادی شبن،اونقدر که دلهره و دلتنگی دنیا یهو میریزه تو دل ادم و دیگه نه میتونی بخوابی و نه میشه بیدار بمونی،فقط میشه زول بزنی به شب و منتظر بشی بگذره.
این مدت واسه من خیلی شب بود فقط دلم میخواد چشم باز کنم و ببینم روز شده.
بین بغضی که کل وجودشو گرفته لبخند میزنه و نایل خودشو به پسر شکسته نزدیک تر میکنه
ن-خفه شو زی،تا من هستم بیخود که دنیات شب باشه.
زینو توی بغلش میگیره و محکم فشارش میده
ن-بخواب زین،فردا خواب میمونی و مجبور میشی تا پرواز بعدی باز مارو تحمل کنی.
زین لبخند ملایمی میزنه و با شببخیر کوتاهی که میگه بین چشاشو میبنده
هالز اهسته خودشو طرف نایل میکشه و از پشت به نایل میچسبه
ه-حالا شد قطاری خوابیدن
دوتاشون اروم و بی صدا میخندن و توی همون حالت به روحشون اجازه پرواز به دنیای خواب رو میدن.

ن-خیلی دلم واست تنگ میشه،رسیدی بهم زنگ بزن.
ه-منتظر میشم که برگردی و یادت نره عکس زیاد بفرستی .
زین میخنده و دوتاشونو توی بغلش میگیره
ز-دلم واستون تنگ میشه ولی میدونید که بهش نیاز دارم فقط.
اهسته عقب میکشه و با شنیدن اسم پروازش اشکای هالز رو که بالاخره بغضشو شکونده با انگشت شستش پاک میکنه و جای اشکاشو میبوسه.
ز-گریه نکن توله،بزار با ارامش برم.
هالز با پشت دستش جای اشکارو پاک میکنه و به نایل تکیه میده
ه-فقط دلم واست تنگ میشه زِد.
نایل دستشو دور دختر حلقه میکنه و چشماشو برای اطمینان دادن به زین با ارامش باز و بسته میکنه.
ن-برو پسر،جا میمونی.
زین سرشو تکون میده و چمدون رو توی دستش میگیره
ز-رسیدم زنگ میزنم،مراقب خودتون باشید.
با عجله ازشون فاصله میگیره تا بتونه به پرواز برسه و اون دونفر رو با انبوهی از دلتنگی که از الان دچارش شدن تنها میزاره.

Zolden pain[Z.M]Where stories live. Discover now