در آوردن پیراهنم برابر شد با صدای در .
به سرعت سمت در برگشتم و نگاهم رو به شخصی که داخل شد دادم .
چشمام گشاد شده بود .
اون ... اون با اون پوزخند .... قرار بود چیکار کنه؟!
نامجون که بدون در زدن و با پوزخند شیطونی وارد اتاق پرو جین شده بود،به بدن بی نقص بیبیش خیره شد و زمزمه وار گفت :هومممم... ببین ،بلاخره بیبیمو پیدا کردم... مثلی که بیبیم آماده شده .... مدونسته ددی قرار بیاد.
سوم شخص:
سوکجین که خشکش زده بود هنوز به نامجون که یا پوزخند داشت نگاهش میکرد ،خیره بود .
با قدمی که نامجون برداشت ،سوکجین به خودش اومد و تعجب جای خودشو به اخم داد .
سوکجین با اخم و حالت عصبی گفت:نامجون شی ... چیزی میخواستین ؟.... دلیل اومدنتون به اتاق پرو چیه ؟!.... لطفا برین بیرون ...
سوکجین یک نفس با وقفه های خیلی کوتاه گفت.نامجون تک خنده ای کرد و چند قدم دیگه به سوکجین نزدیک شد و سرشو نزدیک سر جین برد ،و آروم زمزمه کرد:بیبی نگو که نمی دونی چرا اومدم؟
سوکجین سرشو عقب برد و گفت :من بیبی تو نیستم و نمیشم !
نامجون خنده عصبی کرد و با جدیت گفت: یعنی اینکه پدرم میخواست منو با دختر دوستش نامزد کنه اصلا ربطی به استعفا تو و اومدنت و مشغول به کار شدنت تو شرکت رقیبم و کسی که میدونی بهت نظر داره نداره،نه؟!
نامجون با حالت عصبی گفت.
حالا این سوکجین بود که با پوزخند به نامجون خیره بود و دست به سینه داشت نگاهش میکرد .
جین:ببخشید ... ولی من شما هیچ نسبتی ندارم ... شما رییس سابق من هستید ،منم کارمند سابق شما .... در اینجا فقط رابطه کاری وجود داره.!نامجون عصبی گفت:پس فقط رابطه کاری ها ؟!... یعنی اعترافمو مچاله کردی انداختی سطل اشغالی... این واقعا نامردیه ...
سوکجین تک خنده ای کرد و گفت: نامجون شی هیچ چیز نامردی نیست ... باید یک بارم نه بشنوید .... همیشه شما هرچی خواستید به دست آوردید ... آلان باید یکم برای چیزی که میخواید تلاش کنید ...
سوکجین با بی رحمی گفت .
میخواست از بغل نامجون رد شه و به سمت چوب رختی رکالی که پر از لباس بود بره ،با کشبده شدن دستش توسط نامجون و با شتاب کوبیده شدنش له دیوار ،آخی گفت و با اخم به نامجون نگاه کرد و گفت :هویییی... یواش تر استخوانم خورد شد ...
نامجون با اخم و عصبانت گفت :
الان نتها استخوانی برات نمیمونه ... بلکه لب ای هم برات نمی مونه ....با سرعت لبشو به لبای قرمز و خواستنی جین کوبید و وحشیانه شروع به بوسیدن یک طرفه لب های معشوقه آیندش کرد ...
جین دستشو روی سینه نامجون گذاشت و فشاری بهش داد تا ازش فاصله بگیره ولی نامجون یک دستشو ستون بدن جین کرد و دست دیگشو دور کمر جین حلقه کرد ....
بعد از چند لحظه بعد از این بوسه خشن از جین جدا شد و تو چشمای پر از خشم جین نگاه کرد .
جین به سرعت نامجون رو کنار زد و لباسشو بر داشت با سرعت زیادی پوشید و از در بیرون رفت .
نامجون که هنوز محو این بوسه بود و داشت از حس لذت این بوسه به جای خالی جین نگاه میکرد.
.
.
.
تهیونگ و جونگ کوک که تو کافه نشسته بودن و داشتن از خاطرات این چند سال و از اینکه چقدر دلتنگ هم بودن میگفتن و قهوه هاشونو میخوردن .هایییی لاولی ها
ببخشید دیر شدهق هق تولد کوکیمون مبارک .
کی باورش میشه ۸ سال پیش یه بانی کیوت ۱۵ ساله اومد تو زندگی ما و الان ۲۴ سالش شده .
ووت بدین پلیز و کامنت بزارین
YOU ARE READING
®©Crazy Bunny©®
RomanceCrazy bunny بانی دیوونه Smut, romance, fluff, hybird, dadyking, school life، threesome. Vkook,namjin, yoon hope min. کیم تهیونگ ،پسر ۲۵ ساله ای که وارث،و رییس بزرگترین شرکت ساخت بازی های کنسوله،چی میشع اگه جئون جونگ کوک،دانشجو رشته کامپیوتر .پسری که...