baby bunny boy dancer 4

294 32 14
                                    

I miss you(jax jones)پلی شه
چند ساعتی از وقتی که کوک به اتاق خودش و تهیونگ به اتاق خودش رفته بود میگذشت .
کوک داشت با خودش فکر میکرد ؛یعنی الان تهیونگ خوابیده ...
یا الان داره چی کار میکنه .
با فکر به این چیزا، حس کنجکاوی کوک بیدار شده بود و در آخر این مغز کوک بود که بهش دستور میداد برای همین الان جلوی در اتاق تهیونگ بود .
تقه ای به در زد وقتی جوابی نشنید فقط کمی لای در رو باز کرد و سرشو داخل در کرد .
اول سمت چپش رو نگاه کرد و وقتی سمت راستش رو نگاه کرد ؛تهیونگی رو دید که با یه شلوار مشکی گشاد و بالا تنه ی لخت روی تخت، پشت به کوک خوابیده .
کوک با دیدن بدن لخت تهیونگ آب دهنش رو صدا دار قورت داد .
اون پوست برنزه ،اون عضلات بازوش که با رگ های برجسته خودشو به رخ میکشید ،اون کتفای پهن ،اون تتو که بال های یکی پرنده رو به نمایش میزاشت .
همه و همه اینا کوک رو دیوونه میکرد ؛چه طوری کل چیزای مورد علاقش و ایده عالش تو این شخص جمع شده بود .
همش دلش میخواست بپرع رو تخت و اون عضلات سفت و جذاب رو لمس کنه .
میخواست با اون دستای بزرگ لمس بشه .
میخواست اون انگشتای کشیده و استخوانی رو داخل خودش حس کنه .
نا خودآگاه ناله ریزی از زیر لباش با افکار خیسش فرار کرد .
لعنتی به خودش فرستاد که به چه دلیل فاکی ای الان نمیره و بهش نمیگه به فاکم بده ،اونم خیلی هارد .

بلاخره الان تهیونگ ،دوست پسر کوک بود درسته ؟
اگرم نبود؛از الان به بعد کوک به صورت جدی اعلام کرده بود که دوست پسر کیم تهیونگه و کیم تهیونگ هم دوست پسر کوکه .
با افکارش اخم کیوتی روی صورتش نقش بست .
به سمت تخت تهیونگ رفت و روی تخت نشست ،دستش رو روی بازوی تهیونگ گذاشت و از لمس کردن اون کوه عضله حجمی خون رو که به سمت پایین حرکت میکردن رو احساس کرد.
سعی کرد حالش رو نادیده بگیره .
کمی تهیونگ رو تکون داد .
تهیونگ تکون کوچیکی خورد و لای یکی از چشماش رو باز کرد و به کوک نگاه کرد و با صدایی که از حالت عادی کلفت تر ،خشدار تر و دورگه تر شده بود گفت:چی شده بیب... چرا نخوابیدی .
کوک جواب داد:جناب کیم تهیونگ میخوام یه چیز مهم بهت بگم پس سعی کن اون خواب فاکی رو از سرت بیرون کنی .

تهیونگ که با این روی جدید کوک روبه رو شده بود و کمی تعجب کرده بو تو جاش نشست و گفت: گوش میکنم .
کوک اخم فیکی کرد و گفت :ببین کیم تهیونگ ،اصلا برام مهم نیست چی کاریی و با کسی تو رابطه ای یا نه ؟.... ولی اینو بدون از این به بعد برای منی .... دوست پسرم میشی کیم فاکینگ تهیونگ؟

تهیونگ که تا الان گیج و مسیخ شده به کوک نگاه میکرد ؛حرفای کوک رو تحلیل کرد و بعد لباش به لبخند بزرگی تبدیل شد .
دستشو پشت گردن کوک گذاشت و به خودش نزدیکش کرد و لباش رو روی لبای کوک کوبید .
با آرامش می بوسید ،با عشق می‌بوسید.
بعد از یک بوسه طولانی سرشو عقب کشید و گفت :اینم مهر تایید من پای حرفت .... دوست دارم کوک .... عاشقتم ....
کوک لبخند خرگوشی زد و گفت:منم دوست دارم ... تدی بر....
تهیونگ با تعجب گفت:تدی بر؟!
جونگ کوک هم گفت:آره.... یه تدی بر کیوت ..
تهیونگ تکخنده ای کرد و با لحن شیطونی گفت:میخوای  یه تدی بری بهت نشون بدم ،که....
جونگ کوک وسط حرف تهیونگ پرید و گفت:نه ... نه ... من خودم میدونم که یه کینگ اون پایین داری و اصلا دوست ندارم بوتی خوشگلمو از دست بدم....
تهیونگ از شیطون بودن بیبیش قهقهه ای سر داد و گفت : واااو ... چه بیبی بانی شیطونی داشتم نمی دونستم...
و این مشت کوک بود که تو سینه تهیونگ فرود اومد .
تهیونگ اضافه کرد:ولی قول
میدم بوتی تپل و خوشگلت صحیح و سالم بمونه ...ولی اگه یکم دیگه شیطونی کنی یه کاری دستت میدما !...
کوک با شیطنتی که تو نگاه و صداش موج میزد گفت:منم منتظرم یه کاری دستم بدی ″ددی″ ...
تهیونگ با چشمای گشاد شده به کوک نگاه کرد و بعدش اون هم پوزخند شیطانی زد و گفت:پس بیبی هورنی من منتظره ددیش به فاکش بده هوم..؟

کوک که با گونه های رنگ گرفته از خجالت سرشو به سمت گردن تهیونگ کج کرد و سرشو تو گردنش فرو برد و زمزمه وار جوری که نفساش رو گردن تهیونگ برخورد میکرد و لباش به پوست گردن تهیونگ کشیده میشد گفت:اذیتم نکن ... فقط... ان...انجامش بده ...
و ناله آرومی با برخورد دست تهیونگ از روی شلوار با بوتیش کرد .

تهیونگ به حرکت دستش ادامه داد و اون ها رو روی رون های تو پر کوک گذاشت و کمی بالا تر کشیدش .
کوک به شونه های تهیونگ چنگ انداخت و گفت:بل.. بلاخره به آرزوت ...رسیدی ...
تهیونگ که از خوردن نفسای گرم جونگ کوک که به گردنش میخورد داشت سفت شدن عضوش رو حس میکرد گفت :به کدوم آرزوم؟!
جونگکوک اضافه کرد:خودت ...گفتی ...آه ...بهت التماش میکنم‌ به فاکم‌ بدی .
تهیونگ خنده ای از صادق بودن بیبیش کرد و به چشمای بستش که از لمس های تهیونگ لذت میبرد و هر از چندگاهی ناله خفه ای میکرد نگاه کرد .
کوک که سفت شدن چیزی رو زیر بوتش احساس کرد.
نیشخندی زد و خودشو کمی تکون داد ؛تهیونگ که سرش تو گردن کوک بود و داشت عطر بی نظیرشو استشمام میکرد ،ناله مردونه ای کرد و سرشو از تو گردن کوک بیرون آورد و با چشمایی که خمار شده بود به چشمای شیطون پسرش که تازه بازشون کرده بود  نگاه کرد و گفت :بیبی ... داری بی طاقت ترم میکنی ...
کوک نیشخندش پرنگ تر شد و تکون های متعددی به پایین تنش میداد و صدای ناله های تهیونگ رو در میاورد .
″آااههههه.... ک...کوک نکن... آه...
کوک با چشمای پاپی شکل گفت: ولی کوکی دلش
میخواد ددیش لذت ببره ...
تهیونگ ناله دیگه ای کرد و بی طاقت تر از چند دقیقه پیش کوک رو روی تخت پرت کرد و روش خیمه زد و در حالی که به خاطر تحریک شدگی قفسه سینش بالا ،پایین میشد و چشماش قرمز شده بود گفت:ددی هم دوست داره به بیبیش لذت بده .
و دوباره اتصال لب هاشون رو بر قرار کرد .
دستشو زیر لباس کوک برد و شکم سفید و صافش رو لمس کرد.
کوک از لمس شدن شکمش توسط تهیونگ ناله ای تو دهنش کرد :اووومم ... ش..شکمم ..نه ...آهههه...
با لمس شدن نیپلش توسط دستای بزرگ و کمی زبر تهیونگ ناله کشداری کرد و قوس کوچیکی به پایین تنش داد .
تهیونگ نیشخندی زد و با یک دستش نیپل سمت راست کوک ،و با دست دیگش شکمش رو لمش میکرد:هومممم... میبینم که بیبیم به نیپل و شکمش حساسه... دوست داری ددی اون نیپلای خوشمزه و صورتیت رو بخوره و بمکه ... دوست داری وقتی ددی داره نیپلات رو مخوره انگشتاش توت حرکت کنه ...
کوک که با لمس های گاه و بی گاه تهیونگ کاملا شق کرده بود و با حرفای دارکی که تهیونگ میزد بیشتر سفت میشد و قطرات پریکام که ازش خارج میشد .
″آههه... آ..آره ددی  ..اوممم.. بی ..بیشتر  ..بیشتر میخوامت ... ن..نیپلام رو ...آههههه
با نشستن لبای تهیونگ روی نیپلش ، ناله کشداری کرد .
زبون تهیونگ دور نیپلش کشیده میشد و اون ها رو میمکید .
و با دست دیگش نیپل دیگش رو مفشورد .

همه اینها برای کوک زیاد بود و دیوونش میکرد ،
قوسی به کمرش داد که به عضو شق کرده تهیونگ کشیده شد و هر دو با هم ناله ای سر دادند.
کوک کمرش رو دوباره رو تخت انداخت و ناله هاشو از سر گرفت.
تهیونگ که بی قراری پسرش رو میدید ،شلوار و باکسر کوک رو باهم از پاش در آورد .
کوک با حس نداشتن پوششی ،جخالت کشید ،گونه هاش سرخ شده بود و پاهاش رو جمع کرد تا پوششی هر چه قدر کم برای خودش داشته باشه .
تهیونگ از خجالت پسر تکخندی کرد و گفت:بیبی ... چرا خجالت میکشی ... یکم دیگه که دارم توی اون حفره میکوبم ،ناله هات بلند میشه و از لذت ....
کوک باز هم حرف تهیونگ رو قطع کرد و دستشو روی لبای تهیونگ گذاشت:ششششش... ته...آه...هیچی..نگو ...
تهیونگ که این دومین باری بود که حرفش نصفه مونده و از این ناراضی بود ،چشمی چر خوند و پاهای کوک رو از هم باز کرد و به حفره نبض دار و صورتی رنگ کوک چشم دوخت و لیسی به لب های خودش زد .
سرشو جلو برد و بین پا های کوک قرار گرفت ،نفسش روی حفره پسر خالی کرد که باعث ناله بلند کوک شد.
راضی از اینکه داره تلافی پریدن وسط حرفش رو در میاره ،روی کشاله رون کوک بوسه خیسی گذاشت ،پایین تر اومد و روی حفره صورتی رنگش رو بوسه زد .
″آههه ... ت...ته ..آه... اذیتم نکن...″

تهیونگ سرشو عقب کشید و دستشو جلوی لب های پسر قرار داد:بیبی... خوب بلیسشون..
کوک مطیعانه لب هاش رو از هم باز کرد و لیسی به طول انگشت تهیونگ زد و وارد دهنش کرد .

بعد از چند بار لیسیدن و مک زدن انگشتای تهیونگ از دهنش خارج شد .
تهیونگ انگشتش رو روی حفره صورتی پسر کشید .
کوک هیسی با حس قرار گرفتن انگشت های خیس تهیونگ روی حفرش کشید .
تهیونگ دو تا انگشتش رو یک دفعه وارد کوک کرد و صبر کرد پسر عادت کنه .
″آههه... ته... د...درد ..داره...آییی.″
″هییشششش... بیبی آروم باش... آلان تموم میشه .″
تهیونگ شروع به حرکت دادن انگشتاش داخل کوک کرد .
به صورت قیچی وار حرکت میداد .
دیواره حفره کوک کشیده میشد و یاعث ناله های پر از دردش میشد.
با برخورد انگشت تهیونگ به پروستات کوک ،ناله کشدار و بلندی کرد و تهیونگ رو متوجه اینکه به نقطه لذتش ضربه زده کرد.
″آاااههههههه... ت..ته...آه..همون...همونجاس ...آه...
تهیونگ پشت سر هم ضربه میزد ...
ناله کوک هر لحظه تهیونگ رو بی قرار تر میکرد و جای کمتری رو توی شلوار برای نفس کشیدن دیکش میگذاشت .
با درد بسیار شدیدی که تهیونک توی پایین تنش حس کرد آه مردونه ای کشید و با سرعت انگشتاشو از داخل کوک در آورد که باعث ناله اعتراض آمیز کوک شد .
کوک به آرومی چشماش رو باز کرد و تهیونگ رو دید که در حالی در آوردن شلوارش بود و اخم جذابی روی صورتش نقش بسته بود.
تهیونگ با سرعت شلوارش و باکسرش از پاش در آورد.
بلوز کوک رو  هم از تنش در آورد .
دوباره روش خیمه زد .
انگشتاش که آغشته به پریکام هایی که از حفره کوک ترشح میشد بود؛دوباره تو حفره کوک فرو برد و شروع کرد به ضربه زدن به نقطه ای که حدس میزد پروستات تهیونگ باشه .
با جیغی که کوک کشید از اینکه جای درستی ضربه میزنه مطمئن شد  .
ضربه های سریع و متعددی رو روی پروستات کوک میزد .
″آه...آههه...آه...ته...آهه...آه..محک...اوممم...آه...محکم ...تر ...آههه....بیش...آههه..بیشتر میخوام ....
تهیونگ بی طاقت شده بود و داشت از درد دیکش که در حال منفجر شده بود رنج میبرد .
چند ضربه دیگه تو سوراخ کوک زد و در حالی که داشت در میز عسلی کنار تخت رو باز میکرد تا لوب در بیاره .
لوب رو تز کشو در آورد و کمیش رو ،روی دیک شق شده اش ریخت و با دستش بخشش کرد .
کوک که در حال ناله های پی در پی بود با حس دوباره خالی شدنش،با چشمای بسته لب زد:کیم فاکینگ تهیونگ ... یا اون دیک کوفتیت رو بهم بده یا اون انگشتای فاکیت رو ...آهههههه....آیییییی
با وارد شدن دیک کینگ تهیونگ ،ناله بلندی از روی درد کرد .
از درد اشکاش راه خودشونو پیدا کرد و به پایین سر میخوردن .
تهیونگ سعی میکرد  کوک رو آروم کنه.
سرشو جلو برد و دوباره نیپلای خوشمزه و صورتی کوک برو به لب کشید .
پشت سر هم مک میزد .
″آه...ته.. حرکت کن...هیسسسس″
تهیونگ با گرفتن رضایت از کوک اولین ضربشو زد که کوک هیسی با کشیده شدن بدنه حفره اش کشید .‌
با هر ضربه ای که تهیونگ میزد کوک درد بیشتری رو حس میکرد.
احساس میکرد مقعدش پاره شده.
ولی از یه طرف با لذت داشت به مکیده شدن نیپلش نگاه میکرد .
تهیونگ که با هر بار ناله ای که کوک از روی درد میکرد ،احساس میکرد کسی قلبشو فشار میده ؛پس سعی کرد سریع تر پروستاتش رو پیدا کنه.
با ضربه بعدی که تهیونگ زد ناله جیغ مانند و بلند کوک از روی لذت بلند شد.
″آههههه...ته...آه...همونجاس ...آه″
تهیونگ ضربه هاش رو به همون نقطه میزد .
″آه...فاک ...آه...بیبی ...آه...خیلی ..تنگ.داغی...آهه...″
″آه...ددی...آه...بی...بیشتر...آههه...بیشتر میخوام...اومممم..م...محکمتر...آه...اومممم″
تهیونگ از لذت سرشو به عقب پرت کرد و به ناله های دل نواز بیبیش گوش داد.
یکی از پاهای کوک رو روی شونش انداخت تا جای بسشتری داشته باشه.
ضربه های محکمش رو توی سوراخ کوک مینشوند.
″آه...آه...آه..آااهههه...ددی ...آه ...تهیونگ....آههه...من..آه..″
تهیونگ با فهمیدن منظور کوک سرعت ضرباتشو بیشتر کرد .
با لرزش پاهای کوک فهمید که نزدیکه .
دستشو به سمت دیک کوک‌ برد و با نوارش نوک دیکش ،به ناله های کوک قدرت داد و باعث ثوس شدیدی که کوک به کمرش داد شد.
″آااااههههه...ته...آه...اوممممم...آه....خیلی خو...به ...آههههه...″
″آه...ته ...آههه...من ...دارم...اوممم...میام ...″
با این حرف ،تهیونگ انگشت شصتش رو روی نوک دیک کوک گذاشت .
کوک با چشمای گرد شده سرشو بالا أورد و به تهیونگ نگاه کرد .
″ته...آه...چی...کار ...میکنی؟!″
تهیونگ که هنوز داشت توی حفره داغ و تنگ کوک ضربه میزد و از لذت اون حفره ناله میکرد ،گفت:بیب...آه...اول...اوممم..من باید...بیام...آه...″
تهیونک با حس نزدیکیش به ارگاسم ،انگشتشو روی نوک دیک کوک فشار داد.
کوک با حس تکون خوردن پوست کمی زبر تهیونگ روی نوک حساس دیکش از لذت وصف ناپذیری سرشو به عقب پرت کرد .
″آه...ته....لط...لطفا...بزار...آههههه...بیام...″
تهیونگ با شدت توی کوک خوالی شد ولی ازش بیرون نکشید و هنوز به ضربه زدن ادامه میداد .
″هومممم...بیبی من...الان...میتونی بیای ...″
تهیونگ این رو گفت ،وای هنوز دستش رو نوک دیک کوک بود و داشت فشارش میداد.
کوک ناله زار مانندی کرد .
تهیونگ از کوک بیرون کشید که کام خودش که کوک رو پر کرده بود از سوراخش بیرون ریخت و روختی رو کثیف کرد .
انگشتشو به صورت دورانی روی نوک حساس دیک کوک حرکت میداد و یکدفعه انگشتشو برداشت ،که کوک با فشار و ناله جیغ مانند و بلندی روی شکم خودش و ته اومد.
″آاااااههههههه...ته....″
تهیونگ کوک رو که بی حال روی تخت بیهوش شده بود براید استایل بغل کرد و به سمت حموم رفت .
اون شب ...تهیونگ هم قلب کوک رو ...و هم جسم کوک رو برای خودش کرده بود .

.
.
سلام و درودی فراوان بر شما.
حالا چه خبر ؟
گایز شاید باورتون نشه ولی این اولین اسمات عمرم بود .
خیلی بد شده؟؟
امیدوارم اسمات بعدی خوب بشه.
هق گایز تولد نامجون نزدیکه .
.
.
گایز یه سوال ؟
بد برداشت نکنید ولی تا حالا کدومتون جق زدن داداشاتونو دیدید🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣.
من چون روزا نمی تونن بنویسم ،شبا بیدار میمونم همه رو میخوابونم بعدش مینویسم .
دیشبم بیدار موندم ولی با چیز خیلی عجیبی رو به رو شدم .
دیدم داداشم خیلی راحت بلند شد از تخت اومد پایین ...گوشیشو برداشت و نشیت به پورن دیدن .
منم از اونجایی که کخ دارم هی تو تخت تکون میخوردم اونم سریع گوشیو خاموش کرد .
از آخرم بیدار شدم برو بر نگام کرد گفت:داشتم گوشی کوک میکردم،اگه نمی کردم انتخاب واحدم به چوخ میرفت .
یعنی جررررر خوردم .
رفتم تو دستشویی از خنده پاره شدم.
کامنت و ووت پلیز.

®©Crazy Bunny©®Where stories live. Discover now