Part 1
Jung kook
(#=جیمین.)
(+=جونگکوک.)
(_=هوسوک)
+:اه...زود باش دیگه لعنتی...بجنب.
_:کوک...آروم باش پسرم ...آروم کوک.
+:یااااا چجوری آروم باشم هیونگ دارم میبازم.(با حالت گریه مانندی گفت)
_:خب تهش اینه دوباره از اول میری.
+:نهههههههههه...به هیچ وجه ...(نه رو با جیغ گفت)
#:اه..باشه بابا گوشم داغون شد،آروم باش بچه .
+:یاااا هیونگگ من که آرومم.(با حالت بغض گفت)
#:آره ..آره معلومه ،اصلا آرومی داره از اون دندونای خرگوشیت که حاضرم شرط ببندم الان داری روی هم فشارشون میدی داره میباره.
ناخودآگاه نگاهی به دندونام انداختم ،داشت راشت میگفت .داشتم دندونامو روی هم فشار میدادم .دوست نداشتم کسی رکوردمو بشکنه میشه گفت فعلا تنها چیزی که برام مهم بود ،یکی هیونگام ،یکی مامانم و یکی هم رکوردام بود اونا تنها چیزایی بودن که وقتی بهشون فکر میکردم و میدیدم باعث میشد تو این شرایط امید داشته باشم .
آره درسته من یه هایبریدم اما این دلیل نمیشه که زندگی نکنم همیشه به جین هیونگم برای اینکه هایبرد نیست حسودی میکردم ،خیلی جاها هایبرید ها هم مثل بقیه انسان ها زندگی میکردن اما خب تو اینجا و این مناطق مردم ما رو به عنوان برده میگیرند.منو و مادرم هم اینو از همه پنهان کردیم تنها کسایی که میدونن ،جیمین هیونگ ،هوسوک هیونگ و جین هیونگه.حداقل تا ۱۸ سالگی که وقت دارم میتونم پنهانش کنم .مادرم بهم گفته تو هم مثل پدرت هستی اونم تا ۱۸ سالگی نه گوش داشت نه دم ،تو و پدرت از یک نژاد خاص هستید ،که تا ۱۸ سالگی هیچ شباهتی به هایبرد ها نخواهید داشت اما از هم روز بعد از ۱۸ سالگی تبدیل میشید به یک هایبرد کامل .منم از این فرصت طلایی استفاده میکنمو خودمو پنهون میکنم.برای بقیشم ....یه فکری میکنم.
با صدای جیمین هیونگ به خودم اومدم .
#:هی....کوکی کجاییی؟!...جونگ کوک.
سرمو تکون دادم تا از افکارم بیام بیرون .
+:بله هیونگ...اینجام جایی نرفتم .(با صدای آرومی گفت )
#:چی شد یهو ...خوبی؟!....
_:جونگ کوک حالت خوبه؟!
+:خوبم هیونگ ....خوبم .... چیزیم نیست ،فقط یه لحظه رفتم تو فکر .
_:پرتو های نورم فدات ،بچم رفت تو خلصه.
#:آها .... خوبه که خوبی چون اگه خوب نباشی خودم خوبت میکنم.+:یاااااا هیونگ شدی مثل این بابا بزرگ غر غرو ها.
#:یاااا تو به کی میگی بابا بزرگ .
_:بچه ها عزیزانم آرام باشید لطفا .
_:به فکر بازی از دست رفتتون باشید.
+:چیییی ؟؟؟؟؟(با جیغ گفت)
#:بلع بازی رو باختی !.
با چشمای گرد به صفحه مانیتور نگاه کردم ،که یه Game Over
بزرگ نوشته بود .
+:نههههه....دوباره نههه.
با آه و ناله شروع کردم به غر غر کردن.
_:خب پس بریم واسه یه دست دیگه؟!
#:بریم.
+:برییم.(با ناله)
ESTÁS LEYENDO
®©Crazy Bunny©®
RomanceCrazy bunny بانی دیوونه Smut, romance, fluff, hybird, dadyking, school life، threesome. Vkook,namjin, yoon hope min. کیم تهیونگ ،پسر ۲۵ ساله ای که وارث،و رییس بزرگترین شرکت ساخت بازی های کنسوله،چی میشع اگه جئون جونگ کوک،دانشجو رشته کامپیوتر .پسری که...