part10

692 126 17
                                    

گروه بندی میکنه و از اینکه ته توی یک گروه دیگه‌س حالم بهم میخوره. سمت آقای لی میرم.
- ببخشید نمیشه من گروهم رو عوض کنم؟
سرش و بالا میندازه و با خودکارش توی برگه چیزی مینویسه. بهش چشم‌غره میرم و عصبی لبم و میگزم. مگه چی میشه حالا؟
گروه‌ها دارن تمرین میکنن و فقط منم که یک گوشه وایسادم. با چشمم دنبال ته میگردم که میبینم پسر مو بلوندی بهش چسبیده و داره بهش یاد میده چطوری ضربه بزنه.
انقدر عصبی میشم که حس میکنم دندون نیشم میخواد بیاد بیرون. روم و برمیگردونم و نفس عمیق میکشم. دوباره برمیگردم و میبینم که ایندفعه تقریبا میشه گفت بغلش کرده. نمیفهمم چیکار میکنم فقط یونگی که داره باهام صحبت میکنه و هیچی از حرف‌هاش رو نمیفهمم کنار میزنم و سمت ته و پسره میرم. کنارشون وایمیسم و مچ ته و میگیرم و سمت خودم میکشمش. از پسره دور میشه و کنار من وایمیسه.
اخم میکنه.
- چیکار میکنی جیمین؟
ایکاش میدونستم چیکار میکنم و انقدر ناشیانه خودم و وسط نمینداختم.
- چرا تو با من تو یک تیم نیستی؟
هوفی میکشه.
- مگه دست منه جیمین؟ برو بزار تمرین کنیم الان لی میاد دهنمون و سرویس میکنه.
مچ دستش و ول میکنم.
- الان حلش میکنم.
سمت لی میرم و جلوش وایمیسم.
- آقای لی لطفا جای من و با اون پسره عوض کنید
با دستم به پسری که کنار تهیونگ ایستاده اشاره میکنم.
لی اخم میکنه.
- چرا اونوقت باید به حرف شما گوش بدم آقای پارک؟
جدی توی چشم‌هاش زل میزنم.
- من دوست تهیونگم و میدونم بلد نیست تنیس بازی کنه. ولی من حرفه‌ایم و میتونم بهش آموزش بدم. اینطوری شماهم لازم نیس هی بهشون سر بزنید.
یکم فکر میکنه و بعد تو برگه‌ش اسم پسره رو خط میزنه و اسم من و وارد میکنه.
- بسیار خب برید و باهاش تمرین کنید. ولی من بازی تنیس خوبی ازش میخوام
سرم و تکون میدم.
- ممنون آقای لی.
برمیگردم و لبخندی مهمون لبام میشه. حالا من میتونم کل امروز و نزدیک ته باشم.
- خب ته از این به بعد من باهات تمرین میکنم.
متعجب به پسره نگاه میکنه و برمیگرده سمت من.
- یعنی چی؟ پس هان چون چی؟
نگاه سردی به پسره میندازم.
- میره جای من تو گروه A.
پسره سرش و تکون میده. «فعلاً» آرومی به ته میگه و میره.
ته عصبی سمتم برمیگرده.
- معلومه تو چته؟ چی میخوای چرا تمومش نمیکنی؟ نمیخوام نزدیک تو باشم
با اخم بهش مستقیم نگاه میکنم.
- یعنی چی نمیخوای نزدیکم باشی؟ چته؟ چون جام و با این پسره عوض کردم مشکل داری؟
یک قدم نزدیکم میاد و به عقب هلم میده اما به خاطر ضربه آرومش قدمی هم عقب نمیرم.
- چرا جات و با کوک عوض کردی؟ کمدت و باهاش عوض کردی؟ تیمت و عوض کردی؟ وقتی نزدیکمی یاد حرکات دیشبت میوفتم میفهمی؟
لبخدی میزنم‌
- مگه چیکار کردم؟
عصبی لبش و گاز میگیره و من نگاهم سمت لبش میره.
- خیلی پررویی!
لبش چقدر صورتیه.
- تهیونگ؟
عصبی صداش و یکم بالا میبره.
- چیه؟
جدی بهش نگاه میکنم و تو چشمای خوش رنگش زل میزنم.
- تو رژ لب میزنی؟
یکم منگ نگاهم میکنه و بعد بلند میگه: چی؟
تند تند نفس میکشه و پره های بینیش باز و بسته میشن. یک قدم عقب میرم. انگار خیلی عصبی شده.
- مرتیکه من دارم باهات بحث به این مهمی میکنم تو میپرسی رژلب میزنی؟ میخوام صورتت و بیارم پایین عوضی!
سمتم حمله میکنه و من بی اختیار عقب گرد میکنم و میدوعم. دنبالم میکنه و خوشحالم که آقای لی رفت اتاق معلم تا استراحت کنه، وگرنه الان جفتمون اخراج شده بودیم.
دنبالم میدوعه و با نفس نفس فحش‌های رکیکی بهم میده. بلند میخندم و به نگاه متعجب بچه‌های کلاس اهمیت نمیدم.
به خاطر قدرتم سرعت دویدنم بالاست و وقتی میبنیم ته داره خودش و جر میده تا بهم برسه و تیکه تیکه‌م کنه دلم نمیاد خسته‌ش کنم پس سرعتم و کم‌تر میکنم تا بتونه بیاد و لهم کنه!
وقتی بهم میرسه یهو سمتم میپره. به خاطر حرکت یهوییش از پشت زمین میوفتم و ستون فقراتم تیر میکشه. دستم و دور کمرش میگیرم تا نیوفته و الان صورتش باهام فقط چند سانتی متر فاصله داره.
نغس‌هاش توی صورتم پخش میشه و باعث میشه تپش قلبم بالا بره. انقدر بالا که حس کنم داره قفسه سینه‌م رو پاره میکنه تا بیوفته بیرون. آب دهنم و قورت میدم و به اون که بدون هیچ عکس‌العملی خشکش زده نگاه میکنم. دستم و دور کمر باریکش محکم‌تر میکنم و بیشتر به خودم فشارش میدم. نگاهم رو گردنش میوفته و الان عجیب دلم میخواد بوش کنم. سرم و نزدیک‌تر میبرم تا گردنش و بو کنم که یهو عقب میره و دستپاچه اونور تر میشینه.
-بِ...ببخشید! حواسم نبود افتادم روت.
سرم و تکون میدم و میشینم. چند تا نفس عمیق میکشم تا حالم سرجاش بیاد.
این پسر دیوونه‌م میکنه و این اصلا عادی نیست!
_______
قلبم😍❤️
ووت؟!🥺❤️

you are for me|minvWhere stories live. Discover now