با نوری که به چشمهام برخورد میکنه آروم لای پلکهام رو باز میکنم. اولین چیزی که میبینم موهای نامرتب تهیونگه که لبخند رو لبم میاره.
بوی عطرش تو فضای اتاق پخش شده و سنگینی تنش رو بدنم بهم آرامش میده.
دستم رو دور کمرش محکمتر حلقه میکنم و بوسهای روی موهاش میزنم.
نور از لای پردههای اتاقم به داخل راه باز کرده و همین لعنتی باعث شد از خواب بیدار شم و من حاضرم سالها تو این حالت بخوابم.
پوفی میکشم و سعی میکنم چهرهته رو ببینم.
سرش رو روی سینهم گزاشته و از اینکه نمیتونم چهرهاول صبحش رو ببینم عصبی میشم.
یکم وول میخورم تا بتونم ببینمش که تکونی میخوره و سرش رو زیر گردنم میاره.
چشمهام گرد میشن وقتی نفسهاش زیر گردنم پخش میشن و دستهاش رو روی سینهم میزاره.
وقتی بدنش رو تکون میده و یکی از پاهاش بین دوتا پام میوفته تازه میفهمم از دیشب تو چه موقعیتی بودیم و سنگینی بدنش روم بیشتر میشه.
آب دهنم رو آروم قورت میدم و حالا میتونم به چهره غرق در خوابش خیره بشم اما وضعیتی که توش قرار گرفتیم و گرمای بدنم باعث میشن تا بخوام باز به حالت قبل برگردیم.
بخوام که نه...اونطوری باشیم ولی بتونم صورتش و ببینم.
ای بابا! عصبی دستهام رو از دور پهلوش برمیدارم و طاق باز میخوابم.
نفسهاش زیر گردنم باعث میشن که بخوام همین الان روش غلت بزنم و...
دوباره آب دهنم رو قورت میدم. تکون کوچیکی میخوره و بیشتر خودش رو بهم فشار میده.
آروم مینالم، دیگه نمیتونم تحمل کنم و سعی میکنم بدون اینکه بیدارش کنم کنارم بخوابونمش.
آروم میچرخم و مثل بچهای از بغلم رو تخت میزارمش.
به پلکهای بستهش نگاه میکنم و نفس آسودهای میکشم.
میخوام عقب بکشم چون گرمای بدنم غیرقابل تحمل شده و لبهاش بهم چشمک میزنن، اما یهو دستش رو دور کمرم حلقه میکنه و آروم میگه: صبح بخیر.
به کیوتی صدای اول صبحش آروم میخندم و سعی میکنم نامحسوس خودم رو عقب بکشم.
با اخم به حرکاتم خیره میشه.
- چرا اینطوری میکنی؟
دستپاچه میگم: چطوری؟
نزدیکتر میاد.
- چرا ازم دور میشی؟
دوباره بدنش بهم برخورد میکنه و هورمون های بدنم بد بازیشون گرفته.
- دور نمیشم.
به حرکاتم نگاه میکنه و یهو نیشخند میزنه.
دستش رو سینه لختم میزاره و میگه: هوم...چرا میشی.
آروم انگشتهاش رو حرکت میده و کاش بفهمه خیلی دارم جلوی خودم رو میگیرم تا زیرم نندازمش.
مچ دستش رو میگیرم و با صدایی که کمی خشدار شده میگم: الان وقت شیطنت نیس ته.
میخنده و خودش رو بهم میچسبونه.
- چرا؟
وقتی گرمای تنش بهم میخوره دیگه نمیتونم خودم رو کنترل کنم و یهو روش میخوابم.
مچ دوتا دستش رو میگیرم و بالا میبرم.
- چون الان دوست دارم کل تنت و کبود کنم.
چشمهاش گرد میشن.
سمت لبش میرم و مک عمیقی به لب بالاییش میزنم.
وحشیانه لب پایینش رو گاز میگیرم و طعم قشنگ لبش رو مزه مزه میکنم.
نفسنفس زدنش رو زیرم حس میکنم و تنم رو محکم به بدنش فشار میدم.
تشنهی لبهاش، محکم بهشون مک میزنم با دست آزادم چنگ میزنم تو موهاش.
وقتی حس میکنم نفسکم آورده ازش جدا میشم و به لبش که باد کرده خیره میشم.
چشمهاش رو آروم باز میکنه و بهم خیره میشه.
موهاش که دستم داخلشونه، دهنش که باز و بسته میشه، قطرههای عرق رو پیشونیش و نفسنفس زدنش، همه و همه به مرز جنون میرسونتم که دوباره سمت لبهاش حمله میکنم و با وحشیانه ترین حالت ممکن طعم لباش رو میکشم.
با بوسهای که به لبم میزنه حریص تر میشم و با زبونم به دندوناش فشار وارد میکنم تا دهنش رو باز کنه.
لبهاش رو از هم فاصله میده و زبونم رو داخل دهنش میبرم.
گرمای دهنش باعث میشه که سخت شدنم رو حس کنم.
با نفسنفس ازش جدا میشم و لباسش رو از تنش در میارم و کمک کردن خودش هم به کارم سرعت میبخشه. با چشمهای خمارم به بدن بی نقصش خیره میشم و آتیش گرفتن تنم رو حس میکنم.
آب دهنش رو قورت میده و نگاهم سمت گلوش کشیده میشه.
گردن کشیدهش رو از نظرم میگذرونم و دوباره لبهاش رو میبوسم.
بیرون زدن دندون نیشم وخیم بودن اوضاعم رو نشون میده. بدون اینکه صورتم رو ازش جدا کنم لبم رو از لبش تا گردنش میکشم و موهاش رو چنگ میزنم و سرش رو بالا میکشم.
گردن خوش تراشش رو پر از بوسه میکنم و نوک زبونم رو روی گردنش میکشم.
قسمتی از گردنش و داخل دهنم میکشم و تا از کبود شدنش مطمئن نشدم ولش نمیکنم.
نالهای میکنه و دستش رو روی شونهم میزاره.
دوباره سراغ گردنش میرم و روی گردنش کبودی میزارم.
گازهای ریز از گردنش میگیرم و حواسم هست تا دندون نیشم وارد گردنش نشه.
به شونهم چنگ میزنه و نالههاش تو گوشم میپیچه، پایین تنهم رو بهش فشار میدم.
دوباره میخوام سمت گردنش برم که یهو در باز میشه و نامجون میپره تو اتاق.
ته سریع خودش رو کنار میکشه و من از روش بلند میشم.
ملحفه رو روی تن لخت ته میندازم و رو به نامجونی که وسط اتاق ماتش زده داد میزنم: یااااا هیونگ برو بیرون!
به خودش میاد و سریع از اتاق بیرون میپره.
______________
اصلا نامجون فقط بلده بپره بین حال این دوتا😂🤦🏼♀️
ووت🥺❤️
ŞİMDİ OKUDUĞUN
you are for me|minv
Vampirموقعی که تنم پر شده بود از بی حسی مطلق، تو اومدی و همه چیز رو عوض کردی. تو شدی امیدم و من امیدم رو از دست نمیدم. هیچوقت! پس یادت باشه تو برای منی! Couple: minv\sope\namjin genre: Vampire\School\A little humor\and... |پایان یافته|