James is BISEXUAL! (17)

292 61 61
                                    

جیمز بایسکشواله!
.

از دید ریموس

     ‌‌"خب داشتم برات از این دوستای جدید و صد البته احمقم میگفتم؛ اونا خنگ ترین، سگ جون ترین، با نمک ترین، دوست داشتنی ترین، و صد البته عصبی ترین آدم‌هاییَن که توی زندگیم دیدم..."

سیری_توی این خونه‌ی لعنتی گوشت پیدا نمیشه؟

سیریوس از توی آشپزخونه داد زد وقتی داشت یخچال و فریزرِ نُقلیِ توی خونه‌ش رو زیر و رو میکرد.

سیری_ریگی اگه بفهمم همشونو تو خوردی مطمئن باش نمیذارم زنده بمونی، تیکه تیکه‌ت میکنم و دونه دونه اعضای بدنت رو خودم یه لقمه میکنم و میخورم. فهمیدی؟!

جیمز_ااااه، صداتو انداختی تو سرت داری سر هممون رو میبری! ریگولوس خیلی وقته وجترین شده، محض اطلاعتون آقا! خیر سرت برادرشی!

سیریوس در جواب جیمز فقط چشم‌هاش رو توی کاسه چرخوند و از پذیرایی بیرون اومد و چشم‌هاش رو اول به من دوخت و بعد به ریگولوس نگاه کرد.

سیری_چه گه‌ها!

خیلی خونسردانه گفت و پوزخندی زد.

ریم_هی هی، مودب باش!

و در جواب حرفم فقط چشم‌هاش رو توی کاسه چرخوند.

ریگی_محض اطلاعِ دوباره‌ت، دستمال توالت و خمیر دندون هم تموم کردیم.

ریگولوس کاملاً پوکر گفت و چیپس فلفلیش رو توی دهنش گذاشت. در تعجب بودم چطوری یه نفر میتونه با خونسردی تمام اون چیپس به اون تندی رو بخوره و حتی چهره‌ش تغییر نکنه.

جیمز_حوله‌ی منم معلوم نیست کدوم یکی از شما دیوث‌ها استفاده کردین، باید یه حوله‌ی جدید بخرم.

ریگولوس به سختی جلوی خودش رو گرفت که چیپس توی گلوش نپره و چندبار نفس عمیق کشید. اوکی اون جداً موقعی که جمله‌ی 'من عاشق جیمزم' توی قیافه‌ش داد میزنه، خیلی کیوت میشه.

سیری_اینقدر وسواس به خرج نده. گمشید لباس بپوشید، گشنمه و نزدیک ساعت ناهاره و شما احمق‌ها اعصاب برام نذاشتین.

ریم_لباس بپوشیم؟ برای چی؟

سیریوس با شنیدن جمله‌م نفس عمیقی کشید و با انگشت‌هاش دو طرف چشم‌هاش رو ماساژ داد. مطمئناً اگه بیشتر از این میپرسیدم کله‌ی خودم و خودش و جیمز و ریگولوس رو توی یه حرکت میکند.

سیری_خنگ خدا! میریم غذا بخوریم، بعدشم گورمونو گم میکنیم برای خرید کردن!

اتاق توی سکوت فرو رفت و ریگولوس رنگ از صورتش پرید. خب البته بماند که با دیدن قیافه‌ی جیمز منم رنگ از رخم پرید.

ریگی_خرید...؟ نه...!

جیمز_خرییییییییید!!!!!

مثل دختر بچه‌هایی که بهش کادوی مورد علاقه‌ش رو دادن بالا و پایین پرید و پله‌ها رو دوتا یکی بالا رفت، احتمالا برای اینکه لباس‌هاش رو عوض کنه.

Você leu todos os capítulos publicados.

⏰ Última atualização: Sep 04, 2021 ⏰

Adicione esta história à sua Biblioteca e seja notificado quando novos capítulos chegarem!

Paper Plane (Wolfstar)Onde histórias criam vida. Descubra agora