۷:۱۵ صبح
.
"۲۸ نوامبر ۲۰۲۰از خوبیهای داشتن دوست اینه که همیشه هستن و هر اتفاقی بیفته هواتو دارن. ولی میدونی بدیش چیه؟ اینه که صبح زود میان جلوی در خونه و اینقدر سر و صدا میکنن که پدرت هم بیدار میشه و همزمان که داره به عالم و آدم فحش میده بیدارت میکنه."
لایل_ریموس ... ریموس با توام ... پاشو دوستات اومدن جلو در خونه دنبالت ...
ریموس_کدوم دوستام؟
وقتی از حد معمول بیشتر خواب آلود پرسیدم و چشمامو مالیدم.
لایل_دوستای مدرست ... همون ... عاح ... خودت برو ببین!
از جام بلند شدم و با خمیازهای طولانی پلهها رو پایین رفتم.
جیمز_صبحححح بخیییییر
ریموس_جیمز؟ اینجا رو چجوری پیدا کردین؟
سیریوس_خیابون بولتون نزدیک گرین پارک.
ریموس_درسته ... صبح بخیر ...
ریگولوس_آمادهای؟
ریگولوس از جیمز آویزون شد و سرشو از در داخل آورد که صورتمو بهتر ببینه.
ریموس_آمادهی چی؟
ریگولوس_قراره بریم پیک نیک!
گفت و تُن صداشو از هیجان بالا برد.
سیریوس_منم بهشون گفتم الان خوابی ولی اصرار داشتن تو هم بیای.
گیج به سیریوس بعد به جیمز و ریگولوس نگاه کردم. ابروهامو بالا دادم و دستی لای موهام کشیدم.
ریموس_چقدر وقت دارم آماده شم؟
جیمز_۱۵ دقیقهی تمام!
ریموس_دوش ۵ دقیقهای میگیرم و میام، میتونید تا وقتی که میام توی اتاقم منتظر بمونید.
اتاقمو نشونشون دادم و جیمز و ریگولوس دویدن و رفتن توش. سیریوس هم پشت سرشون رفت و منم مسیرم رو سمت حموم کج کردم که یه دوش بگیرم. بعد از یه دوش سریع لباسامو پوشیدم و بیرون اومدم. جیمز و ریگولوس داشتن توی کتابام میگشتن و سیریوس روی تختم دراز کشیده بود و با گوشیش کار میکرد.
ریموس_خب ... کجا قراره بریم؟
هر سه تاشون سمت من برگشتن و نگام کردن.
جیمز_قراره بریم پارک نوربوری.
ریموس_وات؟ تا اونجا خیلی راهه!
ریگولوس_دقیقا مزهاش به همینه!
سیریوس_این دوتا جاده نوردی دوست دارن!
سرمو یکم خم کردم که بتونم از کنار بازوی ریگولوس پشت سرش که سیریوس روی تخت دراز کشیده بود رو ببینم.

YOU ARE READING
Paper Plane (Wolfstar)
Fanfictionچطوری اینقدر راحت همه چیز عوض میشه؟ وقتی حتی انتظارشم نداری ... اتفاقاتی میفته که زندگیتو به طور کلی تغییر میده!