+ امروز مراسم سئول میوزیک داخل KBS برگذار میشه. دلم میخواد یه گزارش ارشیو و زنده از مراسم داشته باشیم. مراسم بزرگیه و خیلی از ستاره های کی پاپ به این مراسم میان. حواستونو جمع کنین و نهایت تلاشتونو بکنید.
خبرنگار ها و گزارشگر ها، بعد از تمام شدن حرف رئیس تیم، از پشت میز بلند شدند و از اتاق جلسه بیرون رفتند.
+ چوی میون شی!
میون شی ایستاد و به سمت رئیس برگشت.
+ به عنوان تنبیه ت ازت میخوام جزو فیلم بردار های صحنه باشی.
میون شی احساس کرد دلش میخواهد جیغ بکشد.
_ اما.. اما کار من نوشتن خبر و گزارشه نه... فیلم برداری.
رئیس ورقه هایش را جمع کرد و از روی صندلی اش بلند شد.
+ میون شی شی! اسمش تنبیه عه.
و از کنارش گذشت.
میون شی دست هایش را مشت کرد و چشم هایش را بست. بعد از دوران کاراموزی اش این اولین باری بود که فیلم بردای میکرد. در اصل... اولین بار بود که کار به این کوچیکی میکرد.
_ اشکال نداره. تو از پسش برمیای.
میون شی امیدوارانه با خودش حرف میزد و اصلا متوجه نگاه های خیره ی پسر جوانی با عینک ته استکانی، نشد.
+ اممم... سونبه نیم؟
میون شی داد زد: دیگه چی میخوای؟!
اما وقتی پسر غریبه را دید، خودش را جمع کرد و گفت: اوه! چی میخوای؟
پسر اب دهانش را با صدا قورت داد و گفت: م... من قراره تو فیلم برداری کمکتون کنم.
بعد اضاف کرد: البته اگه میخواید.
میون شی به کارتی که از گردن پسر اویزان بود، نگاه کرد.
گو جوسونگ.
کاراموز فیلم برداری.
_ باشه. میرم وسایلمو جمع کنم.
و به سمت میزش رفت. بین راه، لگدی به سطل اشغال میزی زد و جیغ خفه ای کشید که هم صاحب میز و هم جوسونگ را از جا پراند.
--
کارگردان، روی استیج راه میرفت و با تخته ساشی ای که دستش بود، دستور صادر میکرد.
+ هیون اون چراغو درست تنظیم کن. چرا انقدر کندی؟! دست بجنبونین! مهمونا دارن میرسن.
میون شی سینه اش را صاف کرد و گفت: پی دی نیم؟
کارگردان با عصبانیت به سمت میون شی چرخید. اما وقتی او را دید، اخم هایش باز شد و لبخندی زد.
+ ایگوووو! میون شی خیلی وقت بود ندیده بودمت.
میون شی هم لبخندی زد و گفت: میخواستم بپرسم کجا میتونم یه بی سیم گیر بیارم.
+ تو اتاق تدارکات. داخل اتاق پروه. پشت استیج.
و بعد به داد زدن رو به کارگر ها ادامه داد.
میون شی به پشت استیج رفت. اتاق پرو را پیدا کرد و وقتی وارد شد، تعدادی ایدل را در حال اماده شدن دید.
+ چوی میون شی؟
میون شی به سمت صدا چرخید و در کمال تعجب با پارک چه یونگ روبروی شد.
_ چه یونگ؟!
چه یونگ نیشخندی زد و دست به سینه شد.
+ اینجا چیکار میکنی؟
میون شی موهای پیشانی اش را کنار زد و گفت: برای فیلم برداری اومدم.
چه یونگ، سرش را کج کرد که موهای صورتی اش کج شدند.
+ پس بالاخره از بخش خبر بیرونت کردن.
میون شی با عصبانیت گفت: انی!
چه یونگ مشغول بازی با ناخن هایش شد و گفت: آه! حیف شد. خیلی پول برای بیرون کردنت پول خرج کردم.
میون شی با تعجب پرسید: پس تو اونی بودی که یه ماه به خاطرش معلق شدم؟!
+ فقط یه ماه؟! من اون همه پول به sbs دادم بعد اونا فقط یک ماه تو رو معلق کردن؟! باورم نمیشه.
میون شی با غرور گفت: اخه میدونی... من خبرنگار خیلی خوبیم. اگر بخاطر پخش کردن خبر قرار گذاشتنت با کیم جونگ این ناراحتی نمیخواد با رشوه دادن به sbs خالیشون کنی. برو خرید کن یا چمیدونم موهاتو رنگ کن.
رزی داد زد: تو میدونی سهام وای جی چقدر سقوط کرد وقتی خبر قرار گذاشتنم پخش شد؟! اون وقت تو یه ذره هم احساس پشیمونی نمیکنی.
میون شی با کلافگی موهایش را پخش کرد و گفت: متاسفم چه یونگ اما الان وقت سروکله زدن با تو رو ندارم. موفق باشی.
و از کنارش رد شد و به سمت اتاق پرو رفت.
با شدت در را باز کرد و وارد شد. در را بست و وقتی چرخید، درست با بالا تنه ی لخت جئون
جانگکوک روبرو شد.
میون شی نگاه اهسته ای از گردن تا سیکس پک هایش کرد و وقتی به خودش امد، سریع به سمت دیوار چرخید و لپ هایش سرخ شد.
_ م... معذرت میخوام. نمیدونستم اینجا پره. میشه... سریع لباستو بپوشی؟
جانگکوک در همان حالت ماند و گفت: نمیفهمم. خیلیا ارزوشونه منو اینجوری ببین اون وقت تو میچرخی و میگی لباس بپوش؟!
میون شی داد زد: محض رضای خدا اون پراهن رو تنت کن! نکنه بلد نیستی؟!
جانگکوک چشم غره ای رفت و پیراهن سفیدش را که روی شانه اش بود، برداشت و به تن کرد. در حالی که دکمه هایش را میبست، گفت: میتونی برگردی!
میون شی ارام برگشت و به سمت گوشه ی اتاق رفت. در اتاقک تدارکات را باز کرد و داخل قفس ها دنبال بیسیم گشت.
جانگکوک کت صورتی براقی را از روی یکی از رگال ها برداشت و گفت: چرا اینجایی؟ برای خبر جمع کردن اومدی؟
میون شی یکی از قفسه ها را نگاه کرد و گفت: ای کاش اینطور بود.
جانگکوک کتش را به تن کرد و شانه هایش را بالا انداخت تا کت درست روی بدنش جا افتاد.
+ چرا خبر منو پخش نکردی؟
میون شی دست ازگشتن کشید و گفت: کدوم خبر؟
+ دیدم که داشتی ازمون فیلم میگرفتی. من سرت داد زدم و عصبانی شدم اما چیزی ازش پخش نشد.
میون شی پرسید: اگر دیدی دارم ازت فیلم میگرفتم چرا سرم داد زدی؟
جانگکوک یک پایش را روی صندلی گذاشت و پاچه هایش را صاف کرد.
+ چون از خبرنگارا نمیترسم.
میون شی دست به سینه، شانه اش را به در تکیه داد و گفت: انتظار داری باور کنم؟
جانگکوک ان یکی پاچه اش را هم صاف کرد و گفت: به خودت مربوطه.
و به سمت در رفت.
میون شی بیسیم را از داخل قفسه ی بالا سرش برداشت و پشت سر جانگکوک به سمت در رفت. فکر میکرد جانگکوک در را برایش نگه میدارد تا رد شود اما در جلوی پایش بسته شد.
_ چینچا؟!
و در را باز کرد.
+ نونا!
میون شی به سمت کسی که صدایش کرده بود چرخید.
_ اوه سوبینا!
سوبین (چوی سوبین از تی اکی تی) با خوشحالی به سمت میون شی امد و دست مشت شده اش را جلوی صورت میون شی گرفت.
میون شی لبخند دندان نما و شیطانی زد و ان هم دستش را مشت کرد و به دست سوبین کوباند.
_ حالت چطوره؟
سوبین لب پایینش را جلو داد و مثل بچه ها گفت: خستم و گشنمه.
میون شی مشتش را به بازوی سوبین کوباند و گفت: بچه نشو!
سوبین مثل بچه ها خندید و پرسید: اینجا چیکار میکنی؟! الان نباید در حال دنبال کردن ماشین ما باشی؟
میون شی با عصبانیتی ساختگی گفت: اهای با من درست حرف بزن. اون موقع یکم ضایع بودم لازم نیست به روم بیاری.
سوبین چشمش به جانگکوک که کمی دور تر از میون شی ایستاده بود و با کنجکاوی به مکالمه ی انها
گوش میکرد، خورد. دستش را بالا اورد و برایش تکان داد.
_ جانگکوک سونبه!
جانگکوک لبخندی زد و برایش دست تکان داد.
کسی سوبین را صدا کرد و او روی یکی از صندلی ها نشست تا موهایش را درست کنند.
میون شی برگشت که جانگکوک گفت: به نظر خیلی صمیمی میاید.
میون شی سعی کرد مغرور نباشد اما باز هم ذره ای غرور داخل صدایش معلوم بود.
_ من با سوبین دوستم. همه ی ایدل ها که از خبرنگارا بدشون نمیاد.
جانگکوک یک ابرویش را بالا انداخت. معلوم بود کمی حسودی کرده است.
+ اون با یه خبرنگار مثل دوستش حرف میزنه و خوش و بش میکنه بعد با سونبه اش فقط دست تکون میده!
میون شی در دلش به جانگکوک خندید.
چه یونگ که یکی از دختر ها در حال صاف کردن توری ها لباسش بود، به جانگکوک لبخند کوچکی زد و دست تکان داد. جانگکوک هم متقابلا کارش را تکرار کرد. میون شی که دیده بود، مشکوک پرسید: چیزی بین تونه؟
و دستش را داخل جیبش برد و ضبط صوتش را روشن کرد.
جانگکوک طوری که انگار دارد چیز بسیار ساده ای را مطرح میکند، گفت: یه زمانی باهاش قرار میذاشتم.
میون شی تقریبا داد زد: چی؟!
صدایش را پایین اورد و گفت: جدی میگی؟
اما هیچ اثری از شوخی در صورت جانگکوک پیدا نمیشد.
_ وااااه! باورم نمیشه. طرفدار هاتون خودشونو میکشن تا شما ها رو کنار همدیگه ببینن.
جانگکوک پوفی کرد و گفت: قضیه اونجوری نیست. فقط بخاطر روابط کمپانی هامون این کارو میکنیم. فکر میکنی تمام قرار گذاشتن ها به کجا ختم میشه؟ هیچ جا.
میون شی ضبط صوتش را بیرون اورد و دکمه ی پایان ضبط را زد.
بعد لبخندی تحویل جانگکوک داد و گفت: کوماو جانگکوک شی! خبر دسته اول SBS جور شد.
جانگکوک پوزخندی زد و گفت: هر کاری که دوست داری انجام بده.
و روی یکی از صندلی ها روبروی اینه ای که دورش لامپ های روشن قرار داشت، نشست.
میون شی از رفتار جانگکوک جا خورد. اگر کس دیگری بود، بدون شک کیف پولش را بیرون می اورد
و میگفت: چقدر میخوای؟
اما جانگکوک ذره ای اهمیت نمیداد. و این برایش عجیب بود.
--
دست از کار کشید و کش و قوسی به بدنش داد. لیوان قهوه اش را برداشت و کمی خورد تا
خواب از سرش بپرد. چون همچنان باید به فتوشاپ ها و ادیت عکس ها ادامه میداد.
بعد از ادیت عکس های گروه جی ایدل نوبت به بنگتن رسید. میون شی با دیدن عکس تهیونگ اهی کشید و با خودش گفت: همه ی اینا تقصیر توعه.
و با عصبانیت ناشی از کم خوابی شروع کرد به تکان دادن انگشت هایش.
بعد از ادیت کردن عکس ها و حذف ان هایی که بد یا کج گرفته شدند، عکس ها را برای بخش دیگری ارسال کرد تا ان ها کار اصلی را انجا دهند و عکس ها را روی مجلات چاپ کنند.
بعد از ساعت ها میون شی کارش را تمام کرد و بعد جمع کردن وسایلش از شبکه بیرون رفت. به سمت خانه اش سوار اتوبوس شد و وقتی رسید، تعداد بیشماری خبرنگار و عکاس را دید که کنار خانه تجمع کرده بودند.
با دیدن میون شی، به سمتش حجوم بردند و شروع کردند به سوال پرسیدن.
+ چوی میون شی با کیم تهیونگ قرارمیذاری؟
+ چند وقت از رابطه تون میگذره؟
+ هایب از این رابطه راضی بوده؟
میون شی یک خبرنگار بود. پس به خوبی میدانست در شرایطی مثل این باید خودش را کنترل کند و با ارامش همه چیز را توضیح دهد.
دست هایش را بالا اورد تا اتش جوشان ان جمعیت را بخواباند و شمرده شمرده گفت: عکس هایی از من و کیم تهیونگ پخش شده و همه فکر میکنن...
هنوز حرفش تمام نشده بود که دستی او را از جمعیت بیرون کشاند و دنبال خودش کشید.
میون شی دنبال فرد که هودی سیاهی پوشیده بود و کلاهش را روی صورتش کشیده بود، میدوید. فرد داخل کوچه ای پیچید و کلاهش را برداشت.
میون شی با دیدن تهیونگ جیغ زد: چه غلطی کردی؟!
تهیونگ که از عکس العمل میون شی تعجب کرده بود، گفت: نجاتت دادم.
میون شی نگاهی به خیابان کرد تا ببیند دنبالشان هستند یا نه. بعد که مطمئن شد گفت: اما بدترش کردی. چوی میون شی خبرنگاری که با کیم تهیونگ قرار میزاره وسط مصاحبه توسط یه ادم مشکوک سیاه پوش فرار میکنه. فکر میکنی مردم چی فکر میکنن؟!
تهیونگ متوجه منظورش شد. اولین احتمالی که به ذهن مردم میرسید، صد در صد خودش بود.
روی یک از جعبه های داخل کوچه نشست و گفت: ای وای.
میون شی هم کنارش نشست و با لحنی که بی شباهت به نالیدن نبود، گفت: اصلا چرا اومدی؟ ها؟!
تهیونگ ده وون از جیبش در ارود و گفت: میخواستم پولتو پس بدم.
میون شی انگار که دارد به یک دیوانه نگاه میکند، به تهیونگ خیره شد.
+ چیه؟! امضاش هم کردم.
اسکناس را گرفت و به امضا و شکلک خندانی که گوشه ی ان بود، نگاه کرد.
_ چطوری پیدام کردی؟
+ گفتی خونه ت نزدیک سوپر مارکته. وقتی رسیدم اونجا دیدمت و دنبالت اومدم.
میون شی سرش را به دیوار سنگی تکیه داد و گفت: تا حالا انقدر تحت فشار نبودم.
تهیونگ خندید و گفت: خب... باید زندگی ما رو ببینی.
میون شی که نزدیک بود گریه اش بگیرد گفت: دلم میخواد بکشمت. الان این لذت بخش ترین کاریه که میتونم بکنم.
تهیونگ جعبه ای که رویش نشسته بود را از میون شی دور کرد و گفت: میدونی چند تا از مدیر برنامه هامو پیچوندم که بتونم فرار کنم؟!
میون شی با لحنی که همیشه برای مصاحبه از ان استفاده میکرد، گفت: تهیونگ شی! کسی ازت نخواست مدیر برنامه هاتو بپیچونی.
تهیونگ بلند شد و پشتش را تکاند.
+ درسته. الان که دیگه پولتو پس دادم دیگه میرم.
کلاهش را روی سرش کشید و دست هایش را داخل جیب هودی اش گذاشت.
__
میون شی از در پشتی وارد خانه شده بود و پشت میز کارش نشسته بود. همانطور که به اسکناسی که تهیونگ به او داده بود نگاه میکرد با خودش گفت: شاید تقلبیه.
میون چو بدون در زدن وارد اتاقش شد و در کمد دیواری اش را باز کرد.
+ برای مهمونی دوستم لباس ندارم. چیزی داری بهم بدی؟
میون شی اسکناس را بالا گرفت و گفت: اینو بگیر. کیم تهیونگ به صورت اختصاصی برام امضا کرده. برای خودت.
میون شی این جمله را لحن گول زننده اش گفت که خواهرش نزدیک بود غش کند.
اسکناس را با دستان لرزانش گرفت و گفت: پ... پس شما واقعا... قرار میزارید؟
میون شی اهی کشید و گفت: تو دیگه شروع نکن. هیچی بین ما نیست! من فقط چند بار باهاش مصاحبه کردم.
میون چو اب دهانش را قورت داد و مثل مسخ شده ها همانطور که به اسکناس داخل دستش چشم دوخته بود، از اتاق بیرون رفت.
_ اون دیوونه ست.
YOU ARE READING
𝙇𝙤𝙫𝙚 𝙎𝙘𝙖𝙣𝙖𝙡 | KTH [Completed]
Fanfiction"من میخوامش! با تمام وجود این عشقو میخوام! و هیچکس نمیتونه ازم بگیرتش!" وقتی ویژوال بزرگ ترین بوی بند جهان، گرفتار عشق یه خبرنگار میشه... [تکیمل شده]