.::The End::.

931 79 25
                                    

تهیونگ به هزاران نفری که داخل استادیو ی روباز بودند، نگاه کرد. موج های بنفش رنگی که همیشه او را غرق میکردند. غرق در لذت و شادی بزرگی که حاضر بود خیلی چیز ها را برایش فدا کند.
میکروفونش را به لبش رساند و گفت: سال پیش، من یه مصاحبه با یه خبرنگار داشتم.
صدای تشویق بلند شد. انگار ان ارتش منظورش را فهمیده بودند.
تهیونگ ادامه داد: اون سوال های بی معنی زیادی ازم پرسید. اما بین اونا برای یکی هیچ جوابی نداشتم.
تمام اعضای دیگر با ارایش و لباس ها و میکروفون های رنگی شان، منتظر به تهیونگ نگاه میکردند.
+ اون ازم پرسید تا حالا عاشق شدم یا نه.
و باز هم صدای تشویق...
تهیونگ چشمی دور سالن و ستاره های بنفش انداخت و گفت: من زیاد عاشق شدم. عاشق بنگتن، دوستام و یه نفر تو دوران دبیرستانم.
این بار همه خندیدند.
+ اما الان حس میکنم با تمام وجود فقط عاشق یه نفرم.
رو به دوربین نگاه کرد و گفت: چوی میون شی من عاشقتم.
صدای داد، جیغ، هورا و تشویق همه جا را فرا گرفت.
میون شی که پشت استیج کنار دوربین جوسونگ ایستاده بود، بیرون دوید. دست هایش را باز کرد و دور تهیونگ پیچاند.
تهیونگ هم او را سفت بغل کرد و بین اشک های شوقی که از چشم هایش میبارید، گفت: دوست دارم.

𝙇𝙤𝙫𝙚 𝙎𝙘𝙖𝙣𝙖𝙡 | KTH [Completed] Where stories live. Discover now